معنی اجتثاث - فرهنگ فارسی معین
معنی اجتثاث
- اجتثاث((اِ تِ))
- از بیخ و بن برکندن، بریدن، از بن بریدن، بیخ بر کردن، استیصال
تصویر اجتثاث
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اجتثاث
اجتثاث
- اجتثاث
- از بیخ بریدن از بیخ کندن بن کنی از بیخ و بن بر کندن بریدن از بن بریدن بیخ بر کردن استیصال
فرهنگ لغت هوشیار
اجتثاث
- اجتثاث
- از بن بریدن، از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، قَلع، اِقلاع، بَتر، اِقتِلاع
فرهنگ فارسی عمید
اجتثاث
- اجتثاث
- از بن برکندن. (تاج المصادر) (زوزنی). برکندن. بریدن. از بن بریدن. (زوزنی). بیخ بُر کردن. استیصال
لغت نامه دهخدا
ارتثاث
- ارتثاث
- فراهم آوردن. (منتهی الارب). جمع. جمع کردن.
لغت نامه دهخدا
اعتثاث
- اعتثاث
- از بیخ کندن، بی سؤال بخشیدن. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) ، دیدن و ملاقات کردن. (از متن اللغه) ، پیش آمدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اغتثاث
- اغتثاث
- به گیاه بهار رسیدن ستور: اغتث الخیل، به گیاه بهار رسید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیز کم یافتن ستور از بهار: اغتثت الخیل، اصابت من الربیع ای نالت منه شیئاً قلیلا. (اقرب الموارد) ، سیر نخوردن گوسپند آب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیراب ناشدن شتر: اغتل البعیر، لم یقض ریه. غلّه. (از اقرب الموارد) ، شراب خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوشیدن شراب: اغتل الشراب، شربه. (از اقرب الموارد) ، جامه پوشیدن زیر جامۀ دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لباسی زیر لباس دیگر پوشیدن: اغتل الثوب، لبسه تحت الثیاب. (از اقرب الموارد) ، غلل زده گردیدن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیماری غَلَل و غَلالَه پیدا کردن گوسفند: اغتل الغنم، اخذها داء الغلل و الغلاله. (از اقرب الموارد) ، غالیه مالیدن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خوشبوی ساختن با غالیه: اغتل فلان بالغالیه، تطیب بها. (از اقرب الموارد) ، برگرفتن غلات مزرعه را: اغتل الضیعه، اخذ غلتها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
احتثاث
- احتثاث
- برانگیختن بر، اِحتجان ِ مال، فراهم آوردن و گردکردن مال را. برای خود گرفتن و پنهان کردن آن را
لغت نامه دهخدا