دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
در کنار گرفتن. در کنار نهادن. - احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را. ، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سُرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غِرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
بر پهلو خفته یازیدن. (منتهی الارب). پهن واشدن. پهلو خفتن. کشیده شدن و دراز شدن، نامی که ملوک طبرستان بدان اختصاص داشتند و یاقوت گوید اکثر آنرا بصاد تلفظ کنند و این نام مانند کسری برای پادشاهان ایران و قیصر برای پادشاهان روم است. (معجم البلدان)
بر پهلو خفته یازیدن. (منتهی الارب). پهن واشدن. پهلو خفتن. کشیده شدن و دراز شدن، نامی که ملوک طبرستان بدان اختصاص داشتند و یاقوت گوید اکثر آنرا بصاد تلفظ کنند و این نام مانند کسری برای پادشاهان ایران و قیصر برای پادشاهان روم است. (معجم البلدان)