جدول جو
جدول جو

معنی احبجرار - جستجوی لغت در جدول جو

احبجرار(صَ رَ / رِ گُ)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب) ، پرخشم شدن، زمین گیر شدن. بر زمین چسبیدن. به پشت واچسبیدن چنانکه هر دو پا بر هوا برکرده شود. دوسیدن (در منتهی الارب دوشیدن آمده و آن غلط کاتب است)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احمرار
تصویر احمرار
سرخ شدن، سرخی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ خوَرْ/ خُرْ)
سرخ شدن، احناش از، بازگردانیدن از
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیک غبارناک شدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت گردآلوده شدن روز. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شکیبایی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصبرار بر چیزی، صبر کردن بر آن. (از اقرب الموارد). بمعنی تصبر. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کشیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). انجذاب. (از اقرب الموارد). کشیدن. (یادداشت مؤلف) ، فراخ، پهن دراز از هرچیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ زَ)
در خشم شدن. (منتهی الارب) ، قلاده های سگان
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ خَ)
سخت سپید گردیدن. سپید شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
از بیم بایستادن.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گُ)
اثبئرار. بازماندن.
لغت نامه دهخدا
(صَ شُ)
در کنار گرفتن. در کنار نهادن.
- احتجارلوح، در کنار گرفتن لوح را.
، زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام). (منتهی الارب) ، سخت شدن سورت شراب، سخت شدن رنگ سرخی خون تا مایل بسیاهی شود، سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب
لغت نامه دهخدا
(وَ)
اثباءررت عنه، بازماندم از وی و کاهلی کردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
دمیده شدن از خشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
رجوع به ازبئرار شود
لغت نامه دهخدا
(سُمْبْ)
ازبیرار (در همه معانی). خاستن. (زوزنی). برخاستن موی بر اندام. (منتهی الارب). موی بر اندام خاستن.
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رُو)
بر پهلو خفته یازیدن. (منتهی الارب). پهن واشدن. پهلو خفتن. کشیده شدن و دراز شدن، نامی که ملوک طبرستان بدان اختصاص داشتند و یاقوت گوید اکثر آنرا بصاد تلفظ کنند و این نام مانند کسری برای پادشاهان ایران و قیصر برای پادشاهان روم است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
بر پهلو خفته یازیدن.
لغت نامه دهخدا
(نَظْ ظا رَ / رِ کُ)
شکیبایی کردن. صبر کردن. (از قطر المحیط). و رجوع به اصبرار شود
لغت نامه دهخدا
(شِ فَ دَ / دِ)
کشیدن. (منتهی الارب). جرّ. (زوزنی) ، برداشتن پیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ بَ)
پهن واشدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احرار
تصویر احرار
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرار
تصویر اجرار
نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احجار
تصویر احجار
جمع حجر، سنگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبار
تصویر احبار
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغبرار
تصویر اغبرار
غبارآلود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
روان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمرار
تصویر احمرار
سرخ شدن سرخینگی، سرخی، فزونی درد سرخ شدن، سرخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احبنجار
تصویر احبنجار
خشم انگیختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمیرار
تصویر احمیرار
سرخرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجرار
تصویر انجرار
((اِ جِ))
کشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغبرار
تصویر اغبرار
((اِ بِ))
خاک آلود شدن، گردآلود شدن، تیره رنگ شدن، خاک رنگ گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابرار
تصویر ابرار
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
فرهنگ واژه فارسی سره