بخفتن شتر. (زوزنی). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب) ، در بند نگاه داشتن، بستن اسب را جائی در راه خدا
بخفتن شتر. (زوزنی). فروخفتن شتر و مانده گردیدن یا شکستن عضو آن یا بیمار شدن آن و بر جای ماندن تا بمیرد. (منتهی الارب) ، در بند نگاه داشتن، بستن اسب را جائی در راه خدا
موضعی است بدیار بنی سلیم. (منتهی الارب). و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان) ، احباض رکیه، پاک کاویدن چاه را که در وی هیچ آب نماند. (منتهی الارب). آب چاه کشیدن چنانکه در آن هیچ آب نماند، احباض سهم، نگذرانیدن تیر را از نشانه و خطا کردن. (منتهی الارب). تیر از آماج نگذرانیدن. تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر)
موضعی است بدیار بنی سلیم. (منتهی الارب). و ذکر آن در شعر آمده است. (معجم البلدان) ، احباض رکیه، پاک کاویدن چاه را که در وی هیچ آب نماند. (منتهی الارب). آب چاه کشیدن چنانکه در آن هیچ آب نماند، احباض سهم، نگذرانیدن تیر را از نشانه و خطا کردن. (منتهی الارب). تیر از آماج نگذرانیدن. تیر در پیش تیرانداز افتیدن. (تاج المصادر)
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سَرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمعِ رَبّ، رَبّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان