- احباب
- دوست داشتن، برگزیدن، دانه بر آوردن، دانه بستن جمع حبیب دوستان یاران. دوست داشتن کسی را
معنی احباب - جستجوی لغت در جدول جو
- احباب
- حبیب ها، یار ها، دوست ها، معشوق ها، محبوب ها، جمع واژۀ حبیب
- احباب ((اِ))
- دوست داشتن
- احباب ((اَ))
- جمع حبیب، دوستان، یاران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاری در شیر دوشی یاری، شیر دوشیدن، گرد آمدن برای جنگ
بر ترک خود سوار کردن، جمع حقیق، سزاواران، جمع حقب، زمان های دراز
جمع حسب، گوهرها
جمع حزب، گروه ها، فوجها
تاراجاندن، جنگیدن
آبستن کردن، پژمردگی
گردن نهادن نرم شدن
رویگردانی، بیهوده گردانیدن اعراض کردن، باطل گردانیدن باطل کردن ثواب عمل
سیاه زادن نوزاد سیاه آوردن
بازداشت از خرید و فروش ورستاد (وقف) داراک بندی
جمع حبر، دانشمندان، پیشوایان روحانی یهود
دوستان، همنشینان، جمع حبا، جمع در جمع حبیب
دادگستران نرم راندن کودک فرا گستردن (تسری دادن)
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
جمع سبب، لوازم، آلات
فرو رفتن خور مویزکردن کشمش ساختن از در برای نمونه: به جای از باب آشتی از در آشتی
برانگیختن، پیر شدن
سالار
گروه ها
افکندن، نگون فتادن، نگونساری
خاموش شدن برزبان نیاوردن، گیاه بر آوردن، همگامی، روان کردن: آب یا خون
نگو نساری نگون فتادن، افکندن
جمع غب، زمین های آبگیر بویناکی گوشت
جمع لب، عقلها، خردها
جامه ژنده جامه پاره بیدار کردن
باطل کردن، باطل کردن
حسب ها، شرفها، مفاخر اجدادی، جمع واژۀ حسب
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
حزب، سی و سومین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۷۳ آیه
لباب ها، برگزیده و خالص از هر چیز، لب ها، مغزهای چیزی، عقل ها، جمع واژۀ لباب
لوازم، ساز و برگ ها، وسایل مثلاً اسباب خانه، اسباب سفر، امکانات، لوازم مورد نیاز، سبب، ثروت