جدول جو
جدول جو

معنی اجنب - جستجوی لغت در جدول جو

اجنب(اَ نَ)
بیگانه تر، (اصطلاح فقه) زنی که نکاح او جایز است: نظر بسوای وجه و کفین اجنبیه برای مرد بیش از یک مرتبه جایز نیست وگر ضرورتی از قبیل معامله و معالجه و غیره، نظر به او را ایجاب کند آنگاه جایز گردد
لغت نامه دهخدا
اجنب(اَ نُ)
جمع واژۀ جنوب
لغت نامه دهخدا
اجنب
نافرمان بیگانه
تصویری از اجنب
تصویر اجنب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجنه
تصویر اجنه
جنّ ها، جمع واژۀ جنّ
جنین ها، نوزادان، جمع واژۀ جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، شامل ۱۲ ستاره، در علم زیست شناسی خرگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه، غریب، اهل یک کشور دیگر، کشور بیگانه، نامحرم، نامربوط، بی ارتباط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجنب
تصویر تجنب
دور شدن، دوری گزیدن، دوری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانب
تصویر جانب
پهلو، کرانه، طرف، جهت، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ بی ی)
بیگانه. (دستور). غریب:
چون ز من مهتر آمد اجنبئی
خیره اکنون زنخ چه جنبانم.
مسعودسعد.
اشتر میان ما اجنبی است. (کلیله و دمنه). در این مقام این شتر اجنبی است. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ بَ)
جمع واژۀ جناب
لغت نامه دهخدا
تصویری از جانب
تصویر جانب
پهلو، طرف، کنار، سمت، نحو، کناره، ضلع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازنب
تصویر ازنب
رنجش، رنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنب
تصویر اشنب
خوشاب دندان دندان مرواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعنب
تصویر اعنب
کلان بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنب
تصویر تجنب
اجتناب، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دور کرده دور رانده، پرهیز داده دور کرده پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد مقابل طنینی بقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنف
تصویر اجنف
گوژپشت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جنین، زه ها (جنین زه) رمن نادرست از جنی رمن درست جنه است پریان در عربی، جمع جنین و در تداول فارسی زبانان بغلط، جمع جن است و معنی پریان از آن اراده میشود. توضیح (جن) خود اسم جمع و مفرد آن جنی بزیادت یاء مشدد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنبه
تصویر اجنبه
جمع جناب، درگاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
جمع اجنبی، بیگانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرب
تصویر اجرب
پرخارش خارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوب
تصویر اجوب
برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه، غریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنب
تصویر تجنب
((تَ جَ نُّ))
دوری جستن، دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارنب
تصویر ارنب
((اَ نَ))
خرگوش، یکی از صورت های فلکی جنوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
((اَ نِ))
جمع اجنبی، بیگانگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجنه
تصویر اجنه
((اَ جِ نُِ))
در عربی جمع جنین و در فارسی به غلط جمع جن گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
((اَ نَ))
بیگانه، غریب، نا فرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاجنب
تصویر جاجنب
((جُ))
خانه، جای نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانب
تصویر جانب
((نِ))
پهلو، طرف، سوی، جهت، ناحیه، جمع جوانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجنبی
تصویر اجنبی
بیگانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
بیگانگان
فرهنگ واژه فارسی سره
بیگانه، خارجی، غریب، غریبه، غیر
متضاد: آشنا، خودی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غریبه، بیگانه
فرهنگ گویش مازندرانی