- اجمال
- کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
معنی اجمال - جستجوی لغت در جدول جو
- اجمال
- فشرده کردن، کوتاهی، کوتاه
- اجمال
- جمل ها، شتران، جمع واژۀ جمل
- اجمال
- به کوتاهی سخن گفتن، گفتن مطلبی به اختصار، خلاصه، نیکی کردن در حق دیگران
- اجمال ((اِ))
- به اختصار سخن گفتن، مبهم و نارسا گفتن، سخن خلاصه و مبهم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرسری منسوب به اجمال، مختصر مجمل علم اجمالی. یا نظر اجمالی کردن، نظر کلی و عمومی کردن بطور خصه در چیزی یا کاری نظر کردن
به کوتاهی به فشردگی
کوتاه، گزیده
به کوتاهی
به اجمال، به اختصار، به طور خلاصه
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
جمع جرل، سنگستان ها
شادمان کردن شادماندن بیخ درخت، تنه های درخت، کنده های هیزم
پیه گذاری، پیه مالی
جمع جبل، کوه ها به کوه شدن کوه نوردی
سواری نگرفتن از اسپ یله کردن اسپ
عزم کردن بر کاری، متفق شدن ج جمع ج جمع
گره زدن گیسو پشت سر، گرد آوردن اسپان را، دمه دادن
جمع جمد، جاهای بلند وسخت گریوه
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
پرانیدن، تیز وزیدن باد، شتافتن شتاباندن، جمع جفل، سرگین های پیل
مزد دادن، دیگ ازآتشدان برداشتن، گشتن خواهی: سگ ماده
گمنامی گمنام کردن، ازارزش انداختن بی ارزش کردن، پر زناک کردن
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
جمع سمله، لای آن چه تک تالاب گرد آید کاهیده ای اسمعیل از نام ها، آشتی دادن، کهن جامگی
سازگاری کردن، همرایی
به فرجام رسانی، رسا کردن، رساندن
انجام
کراسه زدایی (واژه کراسه به تازی رفته و کراسه شده که آرش آن دفتر و نامه است) پاک کردن نوشته
جمع عمل، کار و خدمت
تمام گردانیدن، کامل کردن
فرو گذاشتن، بخود واگذاشتن، چیزی را رها کردن
کامل کردن، تمام کردن
غراب، کلاغ سیاه، خودخواه، کلاغ، زاغ
به کار بردن، به کار بستن، کار فرمودن