جدول جو
جدول جو

معنی اجفان - جستجوی لغت در جدول جو

اجفان
جفن ها، پلک های چشم، جمع واژۀ جفن
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
فرهنگ فارسی عمید
اجفان(اَ)
جمع واژۀ جفن. پلکهای چشم. مژگان.
لغت نامه دهخدا
اجفان(اَ)
بسیار آرمیدن با زنان
لغت نامه دهخدا
اجفان
جمع جفن، پلک ها بسیار گابیدن
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
فرهنگ لغت هوشیار
اجفان
جمع جفن، پلک چشم، غلاف شمشیر
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکفان
تصویر اکفان
کفن ها، جامۀ مرده ها، جمع واژۀ کفن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پیوسته گیاه سداب خوردن. (ناظم الاطباء). مداومت کردن بر خوردن فیجن یعنی سداب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بهندی بنج است، شور و تلخ گردانیدن آب
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ گَ)
جنون.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جنان.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از پس گردن کشتن گوسپند را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه اصفهان بخوانسار میان جعفرآباد و علی آباد که در 71700 گزی اصفهان قرار دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کفک انداختن رود و دیگ و جز آن. (منتهی الارب). کف افکندن دیگ و سیل. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
تثنیۀ اجوف (در حال رفع). دو اجوف.
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ / شِ لِ / لَ اَ)
ناگوارد کردن: اجحن الصبی. (منتهی الارب). دلمه کردن کودک شیر را. بدغذا کردن.
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ بَ)
بددل یافتن. (تاج المصادر). جبان یافتن. بزدل یافتن.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
پینه افکندن کار بر دست و جز آن. درشت کردن کار دست را. (تاج المصادر بیهقی). پینه بستن دست، اشیاء نفیسه: ثقل آن احمال و حمل آن اثقال از پشت بینداخت. (ترجمه تاریخ یمینی). از رحال و اثقال او مبلغی تلف شد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجّالۀ طوس را بر ایشان آغالیم تا شبها بر حواشی لشکر شبیخون می برند و مواشی و اسباب ایشان می ربایند و رحال و اثقال ایشان غارت میکنند. (ترجمه تاریخ یمینی). او را بشکست و اموال و رحال و اثقال او برگرفت. (ترجمه تاریخ یمینی). امیر ناصرالدین در تحمل تکالیف آن اثقال و مقاسات شداید آن اشغال بوجهی مصابرت و مثابرت نمود که قوت بشریت از آن قاصر باشد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- اثقال الارض، گنج های زمین و جسد مردمان. قوله تعالی: و اخرجت الارض اثقالها. (قرآن 2/99).
- احمال و اثقال، از اتباع است.
، رختهای مسافر. حشم مسافر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شتافتن، مهمانی عام. (منتهی الارب) : دعاهم الاجفلی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جفل و جفل
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
ناپدید گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جفر
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دو هزار. تثنیۀ الف در حالت رفع. رجوع به الف و الفین شود
لغت نامه دهخدا
(فَ گُ)
پوشیده و پنهان کردن چیزی را.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ دفین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صفن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صفن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند چرم سوراخ دار گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چرمهای کسی سوراخ گردیدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انفان
تصویر انفان
دراز بینی پوزه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجفان
تصویر رجفان
شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادفان
تصویر ادفان
جمع دفین، پنهان کرده ها زیر خاکی ها چاه انباشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجفاء
تصویر اجفاء
اسب را بی زین کردن، دام را نچراندن، در بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجفار
تصویر اجفار
جمع جفر، بزغالگان، نوبرگان، ناپدید شدن، بازماندن از هم بستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجفال
تصویر اجفال
پرانیدن، تیز وزیدن باد، شتافتن شتاباندن، جمع جفل، سرگین های پیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنان
تصویر اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجوفان
تصویر اجوفان
شکم و زیر شکم کاواکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
فرهنگ لغت هوشیار