از بیخ برکندن. استیصال. ریشه کن کردن، اجفاء باب، بستن در. (منتهی الارب) ، اجفاء ماشیه، مانده گردانیدن دواب را و چریدن ندادن. (منتهی الارب) ، اجفاءالبلاد، بی خیر گردیدن آن، اجفاء سرج، برداشتن زین از پشت اسب. (منتهی الارب). زین و مانند آن از پشت چهارپای برداشتن. (تاج المصادر) ، دور کردن
از بیخ برکندن. استیصال. ریشه کن کردن، اجفاء باب، بستن در. (منتهی الارب) ، اجفاء ماشیه، مانده گردانیدن دواب را و چریدن ندادن. (منتهی الارب) ، اجفاءالبلاد، بی خیر گردیدن آن، اجفاء سرج، برداشتن زین از پشت اسب. (منتهی الارب). زین و مانند آن از پشت چهارپای برداشتن. (تاج المصادر) ، دور کردن
پدربطنی از قضاعه، و فرزندان او را ضجاعمه گویند. ج، ضجاعم یا ضجاعمه، و ایشان پادشاهان شام بودند (و الهاء للنسبه). (منتهی الارب) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
پدربطنی از قضاعه، و فرزندان او را ضَجاعمه گویند. ج، ضجاعم یا ضَجاعمه، و ایشان پادشاهان شام بودند (و الهاء للنسبه). (منتهی الارب) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
بانعمت تر. متنعم تر: قال من انعم الناس عیشاً؟ قال من تحلی بالعفاف و رضی بالکفاف وتجاوز مایخاف الی ما لایخاف. (المزهر سیوطی ص 317). - امثال: انعم من حزیم. انعم من حیان اخی جابر. (یادداشت مؤلف).
بانعمت تر. متنعم تر: قال من انعم الناس عیشاً؟ قال من تحلی بالعفاف و رضی بالکفاف وتجاوز مایخاف الی ما لایخاف. (المزهر سیوطی ص 317). - امثال: انعم من حزیم. انعم من حیان اخی جابر. (یادداشت مؤلف).
زیاد اعجم. لقب زیاد بن سلیمان از موالی بنی عبدالقیس است که او را زیاد اعجم گویند. وی شاعری فصیح و جزیل الشعر بود و بدان جهت که لکنتی در زبان داشت ملقب به اعجم شد. او در اصفهان بدنیا آمد و سپس بخراسان رفت و در حدود سال 85 هجری قمری در همانجا درگذشت. وی از معاصران مهلب بن ابی صفره بودو در حق او مدایح و مراثی دارد. اعجم شاعری هجاگو بود که مهلب ممدوح وی از ترس خشمش با او مدارا میکرد. بیشتر اشعار او در مدح فرمانروایان عصر مهلب و هجو بخلاء آن قوم بود. فرزدق شاعر از ترس زبان وی از هجو کردن قوم عبدالقیس احتراز میکرد.
زیاد اعجم. لقب زیاد بن سلیمان از موالی بنی عبدالقیس است که او را زیاد اعجم گویند. وی شاعری فصیح و جزیل الشعر بود و بدان جهت که لکنتی در زبان داشت ملقب به اعجم شد. او در اصفهان بدنیا آمد و سپس بخراسان رفت و در حدود سال 85 هجری قمری در همانجا درگذشت. وی از معاصران مهلب بن ابی صفره بودو در حق او مدایح و مراثی دارد. اعجم شاعری هجاگو بود که مهلب ممدوح وی از ترس خشمش با او مدارا میکرد. بیشتر اشعار او در مدح فرمانروایان عصر مهلب و هجو بخلاء آن قوم بود. فرزدق شاعر از ترس زبان وی از هجو کردن قوم عبدالقیس احتراز میکرد.
آنکه کلام پیدا و فصیح گفتن نتواند، گو از عرب باشد. (منتهی الارب). آنکه سخن فصیح نگوید اگرچه از عرب باشد. (آنندراج). آنکه سخن فصیح گفتن نتواند. (از منتخب و غیره از غیاث اللغات). آنکه فصیح نباشد و کلام پیدا گفتن نتواند اگرچه عرب باشد. (از اقرب الموارد). بدزبان. (دستوراللغه). رجل اعجم و قوم اعجم، مرد یا قومی که فصیح گفتن نتواند، از عرب باشند یا غیر آن. (ناظم الاطباء). اعجمی یکی آن. (منتهی الارب).
آنکه کلام پیدا و فصیح گفتن نتواند، گو از عرب باشد. (منتهی الارب). آنکه سخن فصیح نگوید اگرچه از عرب باشد. (آنندراج). آنکه سخن فصیح گفتن نتواند. (از منتخب و غیره از غیاث اللغات). آنکه فصیح نباشد و کلام پیدا گفتن نتواند اگرچه عرب باشد. (از اقرب الموارد). بدزبان. (دستوراللغه). رجل اعجم و قوم اعجم، مرد یا قومی که فصیح گفتن نتواند، از عرب باشند یا غیر آن. (ناظم الاطباء). اعجمی یکی ِ آن. (منتهی الارب).