جدول جو
جدول جو

معنی اجرت - جستجوی لغت در جدول جو

اجرت
مزد، مزد کار، دستمزد، کرایه
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
فرهنگ فارسی عمید
اجرت
(اُ رَ)
اجره. بدل، نرۀ ستور، یا عام است، پشت: رمی علی اجرده، ای ظهره، بسیار سبقت کننده و درگذرنده. (منتهی الارب)، مکان اجرد، زمین بی نبات. (زوزنی). جای بی نبات. وکذلک فضاء اجرد. (منتهی الارب). ج، اجارد، رجل اجرد، مرد بی موی. آنکه موی بر تن ندارد. ضدّاشعر. خردموی. (تاج المصادر) (زوزنی). مؤنث: جرداء. ج، جرد. (منتهی الارب)، فرس اجرد، اسب کوتاه و تنک موی و آن مدحی است اسب را. (منتهی الارب). اسب بی مو. اسب (و استر) نرم موی. ج، جرد. (زمخشری)، بی پرز (جامه)، آزاد. کامل. تمام: یوم اجرد، روز تمام. (منتهی الارب)، اجردان، دو روز یا دو ماه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اجرت
مزد کار، کرایه
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
فرهنگ لغت هوشیار
اجرت
((اُ رَ))
مزد، دستمزد، کرایه
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
فرهنگ فارسی معین
اجرت
دستمزد، مزد
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
فرهنگ واژه فارسی سره
اجرت
اجر، پاداش، پایمزد، حق العمل، حق القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجرت
دستمزد
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجرا
تصویر اجرا
روا کردن امری، عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی، راندن، جاری کردن آب، روان ساختن، مقرری سالیانه به ماموران دیوان و سپاهیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اپرت
تصویر اپرت
نوعی نمایش که شامل مکالمه، رقص و آوازهای سبک دل انگیز و خنده دار است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورت
تصویر اورت
بسیار زیاد، بسیار، فراوان، به طور فراوان، جزیل، بی اندازه، غزیر، معتدٌ به، درغیش، موفّر، عدیده، متوافر، موفور، وافر، کثیر، خیلی، به غایت، مفرط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجرت
تصویر هجرت
دوری گزیدن از وطن، کوچ کردن از وطن خود و به جای دیگر رفتن، رفتن از شهری به شهر دیگر و در آنجا وطن کردن، مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدا تاریخ مسلمانان است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
اندوه، ملال، دل تنگی، تنگدلی، بی آرامی، عصبانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجری
تصویر اجری
جیره، وظیفه، راتبه، مقرری، مستمری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ جِ تُ)
فرانسیس. مهندس انگلیسی (1729-1803 میلادی). وی کانال منچستر به لیورپول را حفر کرده است
لغت نامه دهخدا
جداشدن جدایی کردن، رحلت کردن هجرت کردن، جدایی مفارقت، رحلت مهاجرت، ترک وطن کفار وانتقال بدارالاسلام -6 ترک پیغمبراسلام مکه را وحرکت وی بسوی مدینه وآن در 16 ژوئیت سال 622 م. صورت گرفت وهمان مبدا تاریخ مسلمانان قرارگرفته: (هفتصد وپنجاه وچار ازهجرت خیرالبشر مهر را جوزامکان وماه راخوشه وطن) (حافظ) یا هجرت اولی. مهاجرت گروهی از پیروان پیغمبر اسلام ازمکه به حبشه که براثر آزار قریش بدستور پیغمبربسال پنجم ازبعثت رسول اتفاق افتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
تنگدل شدن، تنگدلی بی آرامی ملال اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
فرهنگ لغت هوشیار
راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرب
تصویر اجرب
پرخارش خارنده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی شوخشاد نمایش اپرایی کوچکی که ارکستر آن آهنگهای عامیانه و تفریحی و سبک نوازد و جنبه شوخ و شاد داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجرت
تصویر ضجرت
((ضُ رَ))
تنگدل شدن، ملال، اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجرت
تصویر هجرت
((هِ رَ))
کوچ کردن، ترک وطن، مبداء تاریخ مسلمانان که زمان هجرت پیامبر است از مکه به مدینه برابر با 622 م
فرهنگ فارسی معین
((اُ پِ رِ))
نمایش اپرایی کوچکی که ارکستر آن آهنگ های عامیانه و تفریحی و سبک نوازد و جنبه شوخ و شاد داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپرت
تصویر اپرت
شوخشاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
روانه، انجام، کارگزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
Enactment, Enforcement, Implementation, Performance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgation, exécution, mise en œuvre, performance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
принятие , исполнение , реализация , производительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
Verabschiedung, Vollstreckung, Umsetzung, Leistung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
ухвалення , виконання , впровадження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
uchwalenie, wykonanie, wdrożenie, wydajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
执行 , 实施 , 表现
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgação, execução, implementação, desempenho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
attuazione, esecuzione, prestazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgación, ejecución, implementación, actuación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی