جدول جو
جدول جو

معنی اجر - جستجوی لغت در جدول جو

اجر
مزد، پاداش
تصویری از اجر
تصویر اجر
فرهنگ فارسی عمید
اجر
(اِجْ جَ)
قلعه ای به اسپانیا در جوار قرطبه.
لغت نامه دهخدا
اجر
(اُ جُ)
معرب امارکوس، مرزنگوش.
- مروس اقطی، مرزنگوش. توضیح آنکه جزء اول یعنی مروس معرب و مصحف امارکوس است و جزء دوم یعنی اقطی معرب اکته یونانی به معنی دماغه. ساحل. کنار رود و غله و آرد
لغت نامه دهخدا
اجر
(اُ جَ)
جمع واژۀ اجرت. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
اجر
(اَ رِنْ)
اجری. جمع واژۀ جرو. سگ بچگان
لغت نامه دهخدا
اجر
(اَ جُ)
معرب آگور، لغتی است در آجر. خشت پخته. (منتهی الارب). رجوع به آجر شود
لغت نامه دهخدا
اجر
(اَ جَ)
قریه ای است در راه قیروان به بونه، پس از جلولاء (بقول ابی عبید) وآن دارای دیوار و پل است و سنگلاخ است و راه آن دشوار و شیرناک است و همواره بادی شدید در آنجا میوزد و از این رو گفته اند: اذا جئت اجر فعجّل فان ّ فیه حجراً یبری و أسداً یفری و ریحاً تذری. و در اطراف اجر قبائل عرب و بربر سکونت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
اجر
(اَ)
پاداش عمل. (منتهی الارب). پاداش نیک. مزد. اجرت. مزد کار: بدرستی که او ضایع نمیگرداند اجر نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی). ج، آجار، اجور.
لغت نامه دهخدا
اجر
((اَ))
مزد، اجرت، ثواب، مزد دادن
تصویری از اجر
تصویر اجر
فرهنگ فارسی معین
اجر
اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجر
پرچین، نام منطقه ای کوهستانی در دو هزار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجری
تصویر اجری
جیره، وظیفه، راتبه، مقرری، مستمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
مزد، مزد کار، دستمزد، کرایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
روا کردن امری، عمل کردن کاری طبق برنامۀ قبلی، راندن، جاری کردن آب، روان ساختن، مقرری سالیانه به ماموران دیوان و سپاهیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
مزد کار، کرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرب
تصویر اجرب
پرخارش خارنده
فرهنگ لغت هوشیار
راندن روا کردن امری، وظیفه و راتبه و جیره مقرر کردن برای کسی، کسی را وکیل کردن، امضا کردن، بکار بردن لفظ و عبارت، راتبه وظیفه ادرار جیره. ممال آن (اجری) است، بمرحله عمل گذاشتن حکمی که قطعیت یافته است. یا بموقع اجرا گذاشتن (گذاردن)، اجرا کردن بجریان انداختن بکار بستن از گفتار بکردار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
((اُ رَ))
مزد، دستمزد، کرایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
روانه، انجام، کارگزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
دستمزد، مزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
Enactment, Enforcement, Implementation, Performance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgation, exécution, mise en œuvre, performance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgación, ejecución, implementación, actuación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
कार्यान्वयन , निष्पादन , प्रदर्शन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
pelaksanaan, kinerja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
การบังคับใช้ , การดำเนินการ , การแสดง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
uitvoering, implementatie, prestatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
执行 , 实施 , 表现
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
attuazione, esecuzione, prestazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
promulgação, execução, implementação, desempenho
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
uchwalenie, wykonanie, wdrożenie, wydajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
ухвалення , виконання , впровадження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
Verabschiedung, Vollstreckung, Umsetzung, Leistung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
принятие , исполнение , реализация , производительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجرا
تصویر اجرا
חִקּוּק , אכיפה , מִשְׁמוּשׁ , בִּצּוּעַ
دیکشنری فارسی به عبری