جدول جو
جدول جو

معنی اجدار - جستجوی لغت در جدول جو

اجدار(شِ خوا / خا)
اجدر الشجر، برآمد بر آن مانند نخود. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اجدار(اَ)
عامر الاجدار، پدر قبیله ای است چون جدره (غدّه و گره گوشت یا آماس در حلق) داشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اجدار(اَ)
جمع واژۀ جدر و جدر
لغت نامه دهخدا
اجدار
جمع جدر، گره های گوشتی ها، زگیل
تصویری از اجدار
تصویر اجدار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجهار
تصویر اجهار
بلند کردن آواز هنگام خواندن چیزی، آشکارا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ، باوسعت، دارای جای زیاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا گردانیدن، توانا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
جدها، نیاکان، پدربزرگها، جمع واژۀ جد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصدار
تصویر اصدار
صادر کردن، فرستادن، بازگردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ وَ دَ / دِ)
جمعکننده باج را گویند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجفار
تصویر اجفار
جمع جفر، بزغالگان، نوبرگان، ناپدید شدن، بازماندن از هم بستری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندار
تصویر اندار
از حساب و شمارش کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدار
تصویر اکدار
جمع کدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغدار
تصویر اغدار
تاریک گردیدن شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقدار
تصویر اقدار
توانا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ وسیع: (اطاق جادار)، رفی که چیز بسیار بتوان درآن جا داد
فرهنگ لغت هوشیار
باز گردانیدن، روانه کردن فرستادن، پراکندن باز گردانیدن روانه کردن گسیل داشتن فرستادن، صادر کردن ورقه یا حکم یا ابلاغی
فرهنگ لغت هوشیار
روز شانزدهم ماه چهارم مغان خوارزم. در شب این روز مانند سده آتش می افروختند و بر گرد آن باده می نوشیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدار
تصویر اهدار
پایمال کردن، هدر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمار
تصویر اجمار
گره زدن گیسو پشت سر، گرد آوردن اسپان را، دمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
کسی را به کاری به زور واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخدار
تصویر اخدار
خانه ماندگی در آشیان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجحار
تصویر اجحار
جمع حجر، لانه ها، کنام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداب
تصویر اجداب
خشکسالی بی بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداث
تصویر اجداث
قبرها، گورها، گورکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
جد، نیاکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجداش
تصویر اجداش
جمع جدش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرار
تصویر اجرار
نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجردار
تصویر اجردار
پاداشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
پادشاه داری تاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجدار
تصویر باجدار
جمع کننده باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجهار
تصویر اجهار
آشکار کردن سخن بازگفتن اظهار، آشکار کردن سخن بلند کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجدار
تصویر تاجدار
دارنده تاج، نگاه دارنده افسر، پادشاه، سلطان، بزرگ، سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجداد
تصویر اجداد
نیاکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره