جدول جو
جدول جو

معنی اجحاف - جستجوی لغت در جدول جو

اجحاف
ستم کردن، تعدی و زیاده روی کردن، از حد اعتدال تجاوز کردن
تصویری از اجحاف
تصویر اجحاف
فرهنگ فارسی عمید
اجحاف(شِ گِ اَ)
کار بر کسی تنگ گرفتن. کار بر کسی تنگ فراگرفتن. (تاج المصادر). تکلیف بمالایطاق. استیصال. اجتراف. ایذاء. اضرار. گزند کردن.
لغت نامه دهخدا
اجحاف
کار بر کسی تنگ گرفتن
تصویری از اجحاف
تصویر اجحاف
فرهنگ لغت هوشیار
اجحاف((اِ))
ستم کردن، تعدی کردن، کار بر کسی تنگ گرفتن
تصویری از اجحاف
تصویر اجحاف
فرهنگ فارسی معین
اجحاف
زورگویی کردن
تصویری از اجحاف
تصویر اجحاف
فرهنگ واژه فارسی سره
اجحاف
تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست اندازی، ستم، ظلم، عدول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجلاف
تصویر اجلاف
فرومایگان، مردم فرومایه، جلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجواف
تصویر اجواف
جوف ها، داخلها، شکم ها، جمع واژۀ جوف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن، تحفه دادن، تحفه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
بنهایت مطلوب خود رسیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
فروختن سحفه. فروختن پیه پشت.
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اصحاف کتاب را، قرار دادن صحیفه ها در آن. (از اقرب الموارد). فراهم آمدن نامه ها و فراهم آوردن، یقال: اصحف الشی ٔ (مجهولاً) ، اذا جمعت فیه الصحف و منه المصحف. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصحاف چیزی، جمعکردن صحیفه های بسیار در آن. (تاج المصادر بیهقی) ، اصدار امر، نمودار کردن آنرا. آشکار کردن آنرا. ابراز آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اصدار فلان را، بردن وی را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، اطعمهم حتی اصدرهم، یعنی سیر کردن ایشان را. (اقرب الموارد) ، فلان یورد و لایصدر، یعنی کار را آغاز میکند ولی آنرا تمام نمیکند. (از اقرب الموارد) ، صادر کردن و دادن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ فُ)
تیز کردن، چنانکه کارد و مانند آنرا
لغت نامه دهخدا
رندیدن گل از سر خم، گشاده داشتن هر دو بازو را در سجده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جیفه
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ فُ)
یافتن کسی را مائل از حق، نافرمان، (اصطلاح فقه) شخصی غیر متعاهدین. ج، اجانب
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستیهیدن. (منتهی الارب). مبالغه کردن و لجاج کردن و ستیهیدن. (آنندراج). الحاف سائل، ستیزه کردن و الحاح و اصرار او درخواستن. (از اقرب الموارد). الحاح کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه تهذیب عادل) : لایسألون الناس الحافاً. (قرآن 273/2) ، یعنی از مردمان چیزی نخواهند به الحاح. (کشف الاسرار ج 1 ص 740).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتافتن، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، پویانیدن ستور، (تاج المصادر بیهقی)، چوب بقم، شلمی است سرخ که از سقطری آورند و در تداوی جراحات بکار برند، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، درختی است که بدان جامه ها رنگ کنند یا نوعی از حنا، نام مرغی است، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ)
جمع واژۀ جوف، بمعنی درون، میان، شکم
لغت نامه دهخدا
تصویری از انحاف
تصویر انحاف
لاغر کر دن سست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاف
تصویر الحاف
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقحاف
تصویر اقحاف
جمع قحف، کاسه سرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
تحفه دادن، تحفه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجذاف
تصویر اجذاف
تیز بریدن مرغ و شتافتن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجحار
تصویر اجحار
جمع حجر، لانه ها، کنام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجحاد
تصویر اجحاد
نیازمندی، نابالندگی درگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جوف، درون ها میان ها لابه لاها، جمع جوف بمعنی درون میان شکم ب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاف
تصویر اجلاف
جمع جلف، فرومایگان سبکسران، ستمکاران، تهی میانان فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجیاف
تصویر اجیاف
جمع جیفه، مردارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازحاف
تصویر ازحاف
مانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصحاف
تصویر اصحاف
برگ برگ گرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاف
تصویر اجلاف
جمع جلف، فرومایگان، مردمان سفله، هر چیز میان تهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
((اِ))
تحفه دادن، ارمغان فرستادن
فرهنگ فارسی معین