جدول جو
جدول جو

معنی اجتیاح - جستجوی لغت در جدول جو

اجتیاح(شِ کَ پَ وَ)
جوح. هلاک گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
اجتیاح
ویران کردن
تصویری از اجتیاح
تصویر اجتیاح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
راحت یافتن، آرام شدن، شاد شدن، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجتیاز
تصویر اجتیاز
عبور کردن، گذشتن از جایی، گذشتن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ کَ خوا /خا رَ / رِ)
تجوّف. (منتهی الارب). در میان چیزی شدن. (زوزنی) :اجتاف الثور الکناس. (منتهی الارب) ، اجحار قوم، با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن. (منتهی الارب) ، بسوراخ (ددگان و خزندگان) درآوردن. جنبنده در سوراخ کردن: اجحر فلان الضّب، بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب) ، کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دادن و بخشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عطا دادن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(شُ)
میل کردن. انحراف. چسبیدن. کج شدن، بریدن. بریدن مسافت. بریدن بیابان. (تاج المصادر) ، بشهرها گردیدن، درپوشیدن جامه. (تاج المصادر). پوشیدن، چنانکه پیراهن را: اجتاب القمیص. (منتهی الارب) ، کندن، چنانکه چاه را: اجتاب البئر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پُ کُ)
دویدن، ایستاده کردن کسی بر اطراف انگشتان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ چَ)
گذشتن از جائی و رفتن. بگذشتن. (تاج المصادر) (زوزنی). بریدن مسافت را: راه اجتیاز او بر منازل غز بود و غزیان چند مرحله بر عقب او میرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی).
خالدین شد نعمت و منعم علیه
محیی موتی است فاجتازوا الیه.
مولوی، کم خیر شدن. (منتهی الارب). اندک خیر گشتن. (تاج المصادر) ، نابالیدن کشت و نبات. (تاج المصادر) (زوزنی). نابالیدن گیاه. (منتهی الارب). افزایش نکردن گیاه
لغت نامه دهخدا
(شِکَ خوا / خا)
نیک جستن چیزی.
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
گرد برآمدن. (منتهی الارب) ، همه چیز را گرفتن، بردن. (منتهی الارب) ، اجحفت به الفاقه، محتاج گردانید او را حاجت و مضرّت رسانید. (منتهی الارب) ، نزدیک شدن. (منتهی الارب). با کسی نزدیکی نمودن، نقصان کردن. غایت نقصان کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تشنه شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، سپردن کار را بخدای. (منتهی الارب). انداختن کار خود را بر خدا. (غیاث اللغات) ، نگاه داشتن. (منتهی الارب). نگاه داشتن از بدی. (غیاث اللغات) ، واگذاشتن دهقان و زمیندار ملک خود را به یکی از نزدیکان خلیفه، تا اجحاف عمال خراج را بکاهد. جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی آرد: از علل فراوانی ضیاع خلفا و رجال دولت، الجاء مردمانست ضیاع و زمینهای مشجر خود را به خویشاوندان یا عمال خلیفه، تا از خراج گزاف مصون مانند. و آن چنان بود که زمیندار از یکی از اینان رخصت می طلبید تا ضیاع خود را بنام او کند و صاحب ضیاع مزارع وی میشد و بدین نهج در دفاتر دیوانی ثبت میگشت سپس بمرور ایام این ضیاع ملک کسی میشد که بنام او ثبت شده بود. (تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 130)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شادمانی. (منتهی الارب). شادی. شادمان شدن. (منتهی الارب). شاد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسرت. سرور. روح. فرح: ابوالحارث از آن حال ارتیاح نمود و بکتوزون را که امیر حاجب بزرگ بود به سپاهسالاری لشکر نیشابور فرستاد و او را سنان الدوله لقب داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 186). بکتوزون بهر جانب مسرعان دوانید و از فتحی که برآمده بود اعلام داد و اولیای دولت بدان مسرّت و ارتیاح فزودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 198). و چون امیر ناصرالدین بخراسان آمد و ابوعلی را از خراسان بیرون کرد بملاقات قابوس ارتیاح نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). و در غم آشیان دنیا این چه سرور و ارتیاح است. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا
(شِ سَ / سُ)
کسب کردن. (منتهی الارب). اکتساب.
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
جدح. (زوزنی). شورانیدن و آمیختن: اجتدح السویق، شورانید پست را. (منتهی الارب). بهم زدن، چریدن، کشیدن. اجدرار. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، جرّه برآوردن شتر از گلو: کل ذی کرش یجتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاع
تصویر ابتیاع
خریدن، خریداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتیاح
تصویر امتیاح
دادن بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاح
تصویر التیاح
تشنگی، دمیدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
شادمانی شاد شدن، آسایش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
راه بریدن در نور دیدن بگشتن رفت و برگشت گذشتن از جایی و رفتن بگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاح
تصویر ارتیاح
((اِ))
مسرور شدن، خوشحال گشتن، شاد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتیاز
تصویر اجتیاز
((اِ))
گذر کردن
فرهنگ فارسی معین