جدول جو
جدول جو

معنی اجتهاف - جستجوی لغت در جدول جو

اجتهاف(شِ کَ پَ رَ)
سخت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) ، بوی گرفتن (مردار) : اجتافت الجیفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اجتهاف
سخت گرفتن چیزی را
تصویری از اجتهاف
تصویر اجتهاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
جهد کردن، کوشش کردن، کوشیدن، در فقه استنباط مسائل شرعی از قرآن، احادیث و اخبار
فرهنگ فارسی عمید
(شِ)
برکندن: اجتعف الشجره، برکند آن را. (منتهی الارب) ، کشیدن از جائی بجای دیگر، گوسفند و شترو برده از جائی بجائی بردن برای فروختن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ خوا /خا رَ / رِ)
تجوّف. (منتهی الارب). در میان چیزی شدن. (زوزنی) :اجتاف الثور الکناس. (منتهی الارب) ، اجحار قوم، با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن. (منتهی الارب) ، بسوراخ (ددگان و خزندگان) درآوردن. جنبنده در سوراخ کردن: اجحر فلان الضّب، بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب) ، کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ زَ)
ربودن.
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
از بن برکندن.
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ خوا / خا)
بدون کیل و وزن خریدن. چکی خریدن. بگزافه خریدن، اجتص القوم، ای تقاربت حلّتهم. (منتهی الارب) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
نوشیدن همه آنچه در آوند بود: اجتف ّ ما فی الاناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ خوا / خا رَ / رِ)
برکندن و از بیخ برآوردن. (منتهی الارب) ، با یک سوی شدن. (تاج المصادر). بیکسو شدن. (زوزنی). پهلوشدن. گوشه گرفتن. (منتهی الارب) ، جنب شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) (منتهی الارب). ناپاک شدن از آرمش.
- اجتناب کردن، پرهیز کردن. دوری کردن.
- اجتناب گرفتن، اجتناب کردن:
بادا جناب حضرت تو مرجع حیات
بگرفته حادثه ز جناب تو اجتناب.
انوری.
- اجتناب نمودن، اجتناب کردن:
همتش کز جیفۀ دنیا نماید اجتناب
بشمرد لوح طلسم گنج از لوح مزار.
محمدسعید اشرف
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نِ)
تجاهد. جهد کردن. (زوزنی). کوشیدن. بکوشیدن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ پَ)
بسیار شمردن: اجتهر الجیش، بسیار شمرد لشکر را. (منتهی الارب) ، در سرای و جای گشتن برای غارت، بررسیدن از آنچه در اوست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کهف درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
زبانه زدن آتش. (منتهی الارب) ، نکوهش پذیرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
سبک داشتن: استهفه، استخفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجتساس
تصویر اجتساس
دست بسودن پرواسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترار
تصویر اجترار
نشخوار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراح
تصویر اجتراح
ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتراء
تصویر اجتراء
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاذ
تصویر اجتذاذ
بریدن و شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجترام
تصویر اجترام
خرما کنی بار خرما بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتزاع
تصویر اجتزاع
چوب از درخت بریدن، چوب بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادی، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهار
تصویر ابتهار
حیلت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتحاف
تصویر اجتحاف
ربودن، کشیدن آب از چاه آبکشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
تجاهد، جهد کردن، کوشیدن، کوشش، سعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهار
تصویر اجتهار
بی پرده دیدن دیدار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاف
تصویر اجتیاف
به تو رفتن به اندرون چیزی شدن درونروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتداث
تصویر اجتداث
کورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
((اِ تِ))
سعی کردن، کوشیدن، سعی، کوشش، استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتهاد
تصویر اجتهاد
کوشش، استادی
فرهنگ واژه فارسی سره
فقاهت، مجتهدی، مرجعیت، استنباط، استادی، جهد، کوشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد