به تیر و نیزه دوختن، خاص گردیدن. یگانه و خاص شدن، وابسته و خاص شدن، تفضیل. گزیده کردن. بگزیدن، برگزیده شدن، دوستی و یگانگی کردن، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصاص، فی اللغه امتیاز بعض الجمله بحکم. و عند بعض اهل البیان هو الحصر. و بعضهم فرق بینهما. و یجی ٔ فی لفظالقصر. قال النحاه من المواضع الذی یضمر فیها الفعل قیاساً باب الاختصاص علی طریقه النداء بان یکون منقولا. و ذلک بان یذکر المتکلم اولا ضمیر المتکلم. و یؤتی بعده بلفظ ای و یجری مجراه فی النداء من ضمه والاتیان بعده بهاءالتنبیه. و وضعه بذی اللام. او یذکر بعد ضمیرالمتکلم فی مقام لفظ ای اسم مضاف دال علی مفهوم ذلک الضمیر. و ذلک اما ان یکون لمجرد بیان المقصود بذلک الضمیر نحو انا افعل کذا ایها الرجل، ای انا افعل کذا مختصاً من بین الرجال بفعله فان قولک ایها الرجل لتوکید الاختصاص. لان الاختصاص قد وقع اولا بقولک انا و لیس بنداء لان المراد بصیغه ای هو ما دل علی ضمیرالمتکلم السابق لاالمخاطب. فهو ای قولک ایها الرجل فی محل النصب. لانه حال فی تقدیر مختصاً من بین الرجال. و حکمه فی الاعراب و البناء حکم المنادی. لان کل ما انتقل من باب الی باب فاعرابه علی حسب ما کان علیه. او یکون لبیان المفهوم من الضمیر مع افتخار. نحو: انا اکرم الضیف ایها الرجل. و کذا انا معشرالعرب نفعل کذا. فان المعشر المضاف الی العرب فیه قائم مقام ای فی محل النصب علی الحال و دال علی مفهوم ضمیرالمتکلم. و علی الافتخار ایضاً او مع التصاغر نحو: انا المسکین ایها الرجل و یجب حذف حرف النداء فی باب الاختصاص و قد یکون الاختصاص علی غیر طریقه النداء بان لایکون منقولا عنه. نحو: نحن العرب اقرب الناس للضیف. فانه لیس منقولا من النداء لان المنادی لایکون معرفاً باللام. فیکون نصبه بفعل مقدر ای اخص العرب. و لایجوز اظهاره. کذا فی العباب
به تیر و نیزه دوختن، خاص گردیدن. یگانه و خاص شدن، وابسته و خاص شدن، تفضیل. گزیده کردن. بگزیدن، برگزیده شدن، دوستی و یگانگی کردن، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اختصاص، فی اللغه امتیاز بعض الجمله بحکم. و عند بعض اهل البیان هو الحصر. و بعضهم فرق بینهما. و یجی ٔ فی لفظالقصر. قال النحاه من المواضع الذی یضمر فیها الفعل قیاساً باب الاختصاص علی طریقه النداء بان یکون منقولا. و ذلک بان یذکر المتکلم اولا ضمیر المتکلم. و یؤتی بعده بلفظ ای و یجری مجراه فی النداء من ضمه والاتیان بعده بهاءالتنبیه. و وضعه بذی اللام. او یذکر بعد ضمیرالمتکلم فی مقام لفظ ای اسم مضاف دال علی مفهوم ذلک الضمیر. و ذلک اما ان یکون لمجرد بیان المقصود بذلک الضمیر نحو انا افعل کذا ایها الرجل، ای انا افعل کذا مختصاً من بین الرجال بفعله فان قولک ایها الرجل لتوکید الاختصاص. لان الاختصاص قد وقع اولا بقولک انا و لیس بنداء لان المراد بصیغه ای هو ما دل علی ضمیرالمتکلم السابق لاالمخاطب. فهو ای قولک ایها الرجل فی محل النصب. لانه حال فی تقدیر مختصاً من بین الرجال. و حکمه فی الاعراب و البناء حکم المنادی. لان کل ما انتقل من باب الی باب فاعرابه علی حسب ما کان علیه. او یکون لبیان المفهوم من الضمیر مع افتخار. نحو: انا اکرم الضیف ایها الرجل. و کذا انا معشرالعرب نفعل کذا. فان المعشر المضاف الی العرب فیه قائم مقام ای فی محل النصب علی الحال و دال علی مفهوم ضمیرالمتکلم. و علی الافتخار ایضاً او مع التصاغر نحو: انا المسکین ایها الرجل و یجب حذف حرف النداء فی باب الاختصاص و قد یکون الاختصاص علی غیر طریقه النداء بان لایکون منقولا عنه. نحو: نحن العرب اقرب الناس للضیف. فانه لیس منقولا من النداء لان المنادی لایکون معرفاً باللام. فیکون نصبه بفعل مقدر ای اخص العرب. و لایجوز اظهاره. کذا فی العباب
گذشتن از جائی و رفتن. بگذشتن. (تاج المصادر) (زوزنی). بریدن مسافت را: راه اجتیاز او بر منازل غز بود و غزیان چند مرحله بر عقب او میرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). خالدین شد نعمت و منعم علیه محیی موتی است فاجتازوا الیه. مولوی، کم خیر شدن. (منتهی الارب). اندک خیر گشتن. (تاج المصادر) ، نابالیدن کشت و نبات. (تاج المصادر) (زوزنی). نابالیدن گیاه. (منتهی الارب). افزایش نکردن گیاه
گذشتن از جائی و رفتن. بگذشتن. (تاج المصادر) (زوزنی). بریدن مسافت را: راه اجتیاز او بر منازل غز بود و غزیان چند مرحله بر عقب او میرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی). خالدین شد نعمت و منعم علیه محیی موتی است فاجتازوا الیه. مولوی، کم خیر شدن. (منتهی الارب). اندک خیر گشتن. (تاج المصادر) ، نابالیدن کشت و نبات. (تاج المصادر) (زوزنی). نابالیدن گیاه. (منتهی الارب). افزایش نکردن گیاه
خاص کردن. یقال: اغتزّ به، ای اختص من بین اصحابه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاص کردن و خاص شدن. (آنندراج). خاص کردن کسی را از میان یاران: اغتز به، اختصه من بین اصحابه. (از اقرب الموارد)
خاص کردن. یقال: اغتزّ به، ای اختص من بین اصحابه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاص کردن و خاص شدن. (آنندراج). خاص کردن کسی را از میان یاران: اغتز به، اختصه من بین اصحابه. (از اقرب الموارد)
عزیز شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و با حرف ’باء’ متعدی شود، یقال: اعتز بفلان، ای عد نفسه عزیزه به. (منتهی الارب) : وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو بامذلت، دوستان بااعتزاز. منوچهری. کرا جامۀ عز ببرید دنیا بدین بازگردد بدو اعتزازش. ناصرخسرو. از سر اعتزاز بعزت ملک و اعتزاز بنخوت پادشاهی از او سخنهای نالایق حادث میگشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 340) ، چنگ درزدن. (المصادر زوزنی) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). چنگ درزدن. تمسک. (منتهی الارب). دست بچیزی زدن. (ازاقرب الموارد). چنگ درزدن بچیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). چنگ زدن. (یادداشت مؤلف) : و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً (قرآن 103/3) ، ای تمسکوا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توسل. تمسک. دست اندرزدن به. دست درزدن به. (یادداشت مؤلف) ، ملازم بودن با یار و رفیق خود، پناه بردن بکسی از شرور و مکروه. (از اقرب الموارد) ، دست زدن سوار بچیزی که بر رحل و زین جهت گرفتن سازند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دست در چیزی زدن از خوف افتادن. (یادداشت مؤلف)
عزیز شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و با حرف ’باء’ متعدی شود، یقال: اعتز بفلان، ای عد نفسه عزیزه به. (منتهی الارب) : وآن قلم اندر بنانش گه معز و گه مذل دشمنان زو بامذلت، دوستان بااعتزاز. منوچهری. کرا جامۀ عز ببرید دنیا بدین بازگردد بدو اعتزازش. ناصرخسرو. از سر اعتزاز بعزت ملک و اعتزاز بنخوت پادشاهی از او سخنهای نالایق حادث میگشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 340) ، چنگ درزدن. (المصادر زوزنی) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). چنگ درزدن. تمسک. (منتهی الارب). دست بچیزی زدن. (ازاقرب الموارد). چنگ درزدن بچیزی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). چنگ زدن. (یادداشت مؤلف) : و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً (قرآن 103/3) ، ای تمسکوا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توسل. تمسک. دست اندرزدن به. دست درزدن به. (یادداشت مؤلف) ، ملازم بودن با یار و رفیق خود، پناه بردن بکسی از شرور و مکروه. (از اقرب الموارد) ، دست زدن سوار بچیزی که بر رحل و زین جهت گرفتن سازند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دست در چیزی زدن از خوف افتادن. (یادداشت مؤلف)