جدول جو
جدول جو

معنی اجبان - جستجوی لغت در جدول جو

اجبان
(شَ رَ بَ)
بددل یافتن. (تاج المصادر). جبان یافتن. بزدل یافتن.
لغت نامه دهخدا
اجبان
بزدل شمردن ترسودانی
تصویری از اجبان
تصویر اجبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جابان
تصویر جابان
(پسرانه)
سردار ایرانی یزدگرد، نام سردار ایرانی در سده دوم یزدگردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی شدۀ بز یا گوسفند درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
جفن ها، پلک های چشم، جمع واژۀ جفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
کسی را به زور و ستم به کاری وا داشتن، مجبور کردن، ناچاری
فرهنگ فارسی عمید
(اِحْ)
باشیر و بسیارشیر شدن قوم.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جنان.
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ گَ)
جنون.
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خوا / خا)
مرکب از ’ا’، علامت نفی + جنبان بمعنی متحرک، و کلمه را بمعنی ساکن و بیحرکت گرفته اند و آن برساختۀ مؤلف دساتیر است. رجوع به برهان قاطع و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
بهندی بنج است، شور و تلخ گردانیدن آب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روپوشهای تنک
لغت نامه دهخدا
(گَ فُ)
پیوسته جامۀ سبنیّه پوشیدن. (منتهی الارب). و سبن دهی است به بغداد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جای باش ددان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ / طَ)
اضبان چیزی را، در کنف خود قرار دادن آن را. (از اقرب الموارد). زیر کش گرفتن چیزی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) نام حیوانی است که در ایام نحر قربه الی اﷲ قربانی کنند. (از تعریفات جرجانی). حیوانی که در روز عید اضحی (10 ذیحجه) تبرعاً قربانی می شود. کسانی که از سفر حج بازمی گردند مستحب است هرساله حیوانی در روز مزبور ذبح کنند و گوشت آن را به بینوایان بخشند. و صاحب شرایع آرد: وقت ذبح اضحیه مابین طلوع خورشید تا غروب آن است و ذبح در شب مکروه است مگر ضرورت اقتضا کند. همچنین از ظهر جمعه تا غروب مکروه است. (از شرایع ص 431). و رجوع به ص 232 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بیعانه. ربون. اربون. عربون. عربان. پیش مزد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ زَ)
ربون یعنی بیعانه دادن به کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام شهری است به مسافت دو مرحله تا غزنین و بین غزنین و کابل است. (معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
باجگیر، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، کالرصد الذی علی طریق القافله، بمانند باجبان که بسر راه باشد، (فتوح البلدان ص 411 س 11) : مرصاد و مرصد جای رصد باشد که باجبان بایستد، (فتوح البلدان ص 257 س 13)، باج گیرنده که عبارت از صاحب باج است، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
جمع فارسی حاجب.
این کلمه در تاریخ بیهقی بسیار آمده است: ’خواجه و حاجبان سوی بلخ برفتند تا بحضرت خلافت برسیدند ببغداد... حاجبان او را به پیش تخت بردند وبنشاندند و باز پس آمدند... حاجبان برفتند و بمیان سرای بغازی رسیدند و چند تن پیش از حاجبان رسیده بودند و این مژده داده... بامدادان در صفۀ بزرگ بار داد و حاجبان برسم میرفتند پیش... و آنچه میانه بود سپاه سالار غازی و حاجبان را بخشید... غلامان را بوثاق آوردند... و سلطان ایشان را پیش خواست و هر چه خیاره تر بود به وثاق فرستاد و آنچه نبایست بحاجبان و سرائیان بخشید... پس امیر سعید و امیر مودود بنشستند و بنوبت حاجبان و ندیمان با ایشان بخوان... بار بگسست خواجۀ بزرگ را باز گرفت با عارض و بونصر مشکان و حاجبان بلکاتکین و بکتغدی... و دیگر روز که بارداد با دستار سپید و قبای سپید بود و همه اولیا وحشم و حاجبان با سپید آمدند... علامت سلطان و مرتبه داران و حاجبان در پیش... حاجبان نیز باز گشتند قاید بانگ بر او زد و دست بقراچولی کرد حاجبان و غلامان در وی آویختند... خواجه علی و حاجبان سوی بلخ فرستاد... حاجبان و مرتبه داران پیش ایشان...’. ’بشربن مهدی و بزمش که حاجبان وی بودند پیش پسر بگذاشت...’ (ترجمه تاریخ یمینی).
شد بجای حاجبان در پیش رفت
پیش آن مهمان غیب خویش رفت.
(مثنوی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انبان
تصویر انبان
توشه دان، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربان
تصویر اربان
پیش مزد باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبال
تصویر اجبال
جمع جبل، کوه ها به کوه شدن کوه نوردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
کسی را به کاری به زور واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنان
تصویر اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
جمع جفن، پلک ها بسیار گابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجبان
تصویر رجبان
در تازی دو ماه رجب و شعبان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
بازداشتن زبان نگه داشتن زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسه ای بزرگ، شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
((اِ))
به زور واداشتن به کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجفان
تصویر اجفان
جمع جفن، پلک چشم، غلاف شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکبان
تصویر اکبان
زبان داری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
ناگریزی، زور، واداری، واداشتن، بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجبار
تصویر اجبار
Coerciveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی