جدول جو
جدول جو

معنی اجافه - جستجوی لغت در جدول جو

اجافه
(شَاَ)
فراز کردن در را. در باز کردن. در واکردن. در فاکردن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
اجافه
در فراز کردن
تصویری از اجافه
تصویر اجافه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ملک یا مالی را به مدت معینی در اختیار کسی گذاشتن در برابر دریافت بهای تعیین شده، بهای تعیین شده در برابر استفاده از ملک یا مال که به صاحب آن پرداخت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت، کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
باقی مانده، بیش از مشخص، زیادی، نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی، افزودن چیزی به چیز دیگر،
در دستور زبان علوم ادبی نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضاف الیه می گویند و علامت آن کسره ای است که به آخر مضاف افزوده می شود مثلاً شاگرد دبستان (شاگرد مضاف و دبستان مضاف الیه است)،
در برخی از کلمات کسرۀ اضافه را حذف می کنند و آن را فک اضافه می گویند مثلاً صاحب دل، صاحب خانه، صاحب هنر، پدر زن، دختر خاله و پسر عمه،
در اسم های مختوم به الف یا واو «ی» افزوده می شود مثلاً خدای جهان، سخنگوی دولت
در اسم های مختوم به های غیرملفوظ به جای «ی» علامتی شبیه همزه (که کوتاه شدۀ حرف «ی» می باشد) در بالای «ه» می گذارند مثلاً جامۀ او، خانۀ من
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اخافه
تصویر اخافه
ترساندن: بیم دادن ترسانیدن بیم دادن خوف در دل کسی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دستوری، اذن، رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
پاداش عمل
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسافه
تصویر اسافه
شوره زار زمین شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصافه
تصویر اصافه
پیر پدری در پیری فرزند یافتن، دور داشت، زن گرفتن در میانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشافه
تصویر اشافه
آگاهی یافتن، ترسیدن، بالاتر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
زیاد، افزودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انافه
تصویر انافه
برآمدن چیزی، بلند شدن، زیاده شدن، زائد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
((اِ فِ یا فَ))
افزودن، در دستور زبان فارسی نسبت دادن کلمه ای است به کلمه دیگر برای تمام کردن معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاده
تصویر اجاده
((اِ دِ))
نیک کردن، نیک گفتن، نیکو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
((اِ رِ))
پناه دادن، به فریاد رسیدن، به مزد گرفتن، کرایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجانه
تصویر اجانه
((اِ نِ))
تشت، تغار، نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، گودالی که پای درخت درست کنند برای آب دادن به آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخافه
تصویر اخافه
((اِ فَ یا فِ))
ترسانیدن، خوف در دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
کرایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
Addition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Permission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
dodawanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
permissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
许可
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
加法
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
zgoda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Erlaubnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
додавання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
дозвіл
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
Addition
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
добавление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
разрешение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اضافه
تصویر اضافه
adição
دیکشنری فارسی به پرتغالی