- اثیر
- کره آتش که بالای کره هواست سایلی رقیق و تنک و بی وزن که طبق عقیده قدما فضای بالای هوای کره زمین را فرا گرفته است اتر یا چرخ اثیر. کره آتش فلک نار، آسمان، بعقیده برخی از فیلسوفان قدیم روح عالم، سایلی بی وزن و قابل قبض و بسط که فضا را پر کرده و در همه اجسام نافذ است اتر
معنی اثیر - جستجوی لغت در جدول جو
- اثیر (پسرانه)
- شریف، کریم
- اثیر
- برگزیده، مکرم
کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
کنایه از روان، روح
کنایه از آسمان
- اثیر
- به باور قدما کره آتش که بالای کره هواست، سیالی رقیق و بی وزن است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به اثیر
هنایش، کارایی
اثر کردن، نشان گذاشتن در چیزی هنایش برگری در آیش کار سازی، نشان گذاشتن کارگر شدن کارگر افتادن کاری شدن، نشان گذاشتن اثر کردن، نفوذ کارگری، جمع تاثیرات
اثر گذاشتن در چیزی، اثر کردن، نفوذ، قدرت تاثیرگذاری
بزرگ، گسترده
گناهکار تبه کار بزه مند بزه کار بزه گر مذنب مجرم عاصی، دروغگوی دروغزن، لقب ابوجهل، لقب یزد گرد پسر بهرام پادشاه ساسانی (در نزد عرب) بزه گر بزهکار
ثمر
مزدور، مزد بگیر
آخری
گرفتار، محبوس، دستگیر، ماسور، بسته بندی، بنده، ج اسرا
بسیار فراوان
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
مزدور، دست نشانده، مزد بگیر
پایانی، فرجامین، واپسین، واپسینه، تازه، پسین
برده، دستگیر
خونخواه: کینه توز کینه کشنده قصاص کننده، خشم غضب
موی پیچیده موی انبوه
هم آوای امیر گناه، تنگی
باغیرت تر
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
بهتر، خوب تر، نیکوتر
آخرین، بازپسین، مؤخّر، آخر، پسین، واپسین، دنباله و آخر چیزی، آخرین موقع پیش از این
اصل دار، استوار و ریشه دار در شرف و اصل و نسب
لین، نرم، بالشچه، پارچه ای که در آن جامه می پیچند
گرفتار، بندی، زندانی، کسی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود
کسی که با گرفتن دستمزد برای دیگری کار می کند، مزدور، مزدگیر
بسیار، وافر، مقابل قلیل
شنوسه ستور (شنوسه عطسه)، پراکنده، اسرواد دیپ پراکنده منثور: ای نظم توچورای توبگذشته ازاثیر درنظم هست لفظ توچون لولونثیر. (مسعودسعد. 601)