معنی تاثیر - فرهنگ فارسی عمید
معنی تاثیر
- تاثیر
- اثر گذاشتن در چیزی، اثر کردن، نفوذ، قدرت تاثیرگذاری
تصویر تاثیر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تاثیر
تاثیر
- تاثیر
- اثر کردن، نشان گذاشتن در چیزی هنایش برگری در آیش کار سازی، نشان گذاشتن کارگر شدن کارگر افتادن کاری شدن، نشان گذاشتن اثر کردن، نفوذ کارگری، جمع تاثیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیر
- تاثیر
- اثر، اثربخشی، اثرگذاری، واکنش، فعل وانفعال، افاقه، نتیجه، اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، اثر کردن، اثر گذاشتن، نفوذ کردن، کاراشدن، کارگر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توثیر
- توثیر
- پایمال کردن با پا نرم کردن، نهالین دوزی، هموار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیم
- تاثیم
- چفته بستن (چفته اتهام)، بزهکار دانستن گنهکار شمردن بزه مند کردن کسی را بگناه نسبت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تاثیل
- تاثیل
- ده یک (زکوه) دادن، گردآوری داراک دارا گشتن، استوار کردن با اصل و استوار کردن با بنیاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار