جدول جو
جدول جو

معنی اثیداء - جستجوی لغت در جدول جو

اثیداء
(اُ ثَ)
محلی است به بازار عکاظ. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ثَءْ)
کنیزک و زن گول، ماانا ابن ثأداء، نیستم عاجز، پرستار
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بامداد کردن و پگاه شدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صبح کردن. بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است. غدوّ. غدوه. (از اقرب الموارد) ، لواطت کردن (مولد است). (منتهی الارب) (آنندراج). لواط کردن (از لغات مولده است). (ناظم الاطباء) ، شدت یافتن سورت شراب. لقول: ’اذا اغتلمت علیکم هذه الاشربه فاقصعوا متونها بالماء’. (از اقرب الموارد) ، سخت شدن امواج دریا: اغتلم امواج البحر، اشتد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ یا)
جمع واژۀ عیی ّ بر وزن غنی، یعنی درمانده در کار و سخن. اعیاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهر اریدان، اریدانوس. نام قدیم شط پو: ویقال ان الذی یسمّی من صمغه (صمغ شجره حور رومی) فی النّهر الذی یسمی اریدانوس یجمد فی النّهر. (ابن البیطار). هردوت در باب صفحات غربی اروپا گوید که نمیتواند چیزی بگوید زیرا اطلاعات صحیحی در این باب ندارد و گفته های دیگران را هم نمیتواند باور کند. مثلاً میگویند رودی هست که نامش اریدان است و بدریای شمال میریزد و کهربا را از آن رود بدست می آورند. (ایران باستان ص 636)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
صورتی از صور فلکی جنوبی و ستارۀ آخرالنهر در آن است
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
خاکستر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ خوا/ خا رَ / رِ)
کج گردن شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به اصییداد شود
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
پیی است در جای زانوبند شتر که از بستن زانو آن پی خشک شود و حیوان حرداء گردد یعنی پی زانو خشک شده
لغت نامه دهخدا
(هَُ نَ پَرْ وَ)
ستم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بیداد کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ظلم. ستم. تجاوز از حق و عدل. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
ریگی است به بلاد ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
یکی از سوراخهای نهانی موش دشتی یا خاک سوراخ آن
لغت نامه دهخدا
(صَ بُ)
احتداء لیل نهار را، تابع گردیدن شب روز را. شب از پی روز درآمدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خویشتن را واخریدن. (تاج المصادر بیهقی). خویشتن را بازخریدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). سر خریدن و سربها دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نجات دادن کسی را از اسارت با دادن مالی. (از اقرب الموارد). بازخریدن جان. سرخرید دادن. فدیه. فداء دادن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بقهر گرفتن همه حق خود را از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همه حق خود را از کسی بزور گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ زَ دَ)
بطور استواری و بطور استحکام. (ناظم الاطباء). بطور اکید و استوار: اکیداً ممنوع
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بر پی کسی رفتن. (ترجمان القرآن جرجانی).
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ گُ تَ)
دراز کردن دست بسوی...: استدی الیه بیده، دراز کرد دست را بسوی او. (منتهی الارب). دست یازیدن به.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چادر بر خویشتن افکندن. ردا برافکندن. (زوزنی). ردا برافکندن خویشتن را. (تاج المصادر بیهقی). رداء بر دوش افکندن. چادر برافکندن زن.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یِ)
جمع واژۀ لیّن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به لیّن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراهم آمدن و حاضر شدن در انجمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اجتماع کردن در نادی (مجلس قوم). (از اقرب الموارد). انجمن کردن. به انجمن شدن. (مصادر زوزنی). حضور در شوری. (یادداشت مؤلف) ، مست گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) ، انتشاء عظم، به شدن شکستگی استخوان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ حَ)
هلاک گردیدن، (از ’ودی’) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، هلاک شدن، (منتهی الارب)
یاری دادن، (از ’ادی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارتداء
تصویر ارتداء
چادر بر خویشتن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کردن، دست درازی باز ستانی: بی گواه و بی بهانه ستم کردن، بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تقلید و متابعت و پیروی کردن، پیروی، پس نمازی دنبال پیشنماز به نماز ایستادن پیروی کردن،از پی در آمدن تقلید کردن، نماز گزاردن پشت سر امام جماعت، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتداء
تصویر اهتداء
راه بردن، راه یافتن، هدایت شدن، راه راست رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویداء
تصویر سویداء
دانه سیاه، دانه دل دانه سیاه، نقطه سیاه دل حبا القلب دانه دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداء
تصویر ایداء
قوت دادن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیراء
تصویر کثیراء
سریانی تازی گشته کتیرا بنگرید به کتیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیداء
تصویر کبیداء
کبیداه: میانه آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتداء
تصویر اقتداء
((اِ تِ))
پیروی کردن، نماز گزاردن پشت سر امام جماعت، پیروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتداء
تصویر اعتداء
((اِ تِ))
ستم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیداً
تصویر اکیداً
((اَ دَ نْ))
به تأکید، قطعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سویداء
تصویر سویداء
((سُ وَ یا وِ))
دانه سیاه، نقطه سیاه دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتداء
تصویر ابتداء
آغاز، آغازیدن، نخست
فرهنگ واژه فارسی سره
آغاز، شروع
دیکشنری اردو به فارسی