جمع واژۀ ثوب. جامه ها: بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازد ز برگها دینار و ز ابرها اثواب. مسعودسعد. ابواب خزاین قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند و اجناس جواهر و نقود و اثواب آمده و مصلحت آن مهم و تقسیم آن به رأی و صوابدید.... (جهانگشای جوینی). - فلان ٌ طاهرالاثواب، یعنی پاک است از عیوب. عفیف است
جَمعِ واژۀ ثوب. جامه ها: بسنده نیست ببزم تو گر فلک سازد ز برگها دینار و ز ابرها اثواب. مسعودسعد. ابواب خزاین قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند و اجناس جواهر و نقود و اثواب آمده و مصلحت آن مهم و تقسیم آن به رأی و صوابدید.... (جهانگشای جوینی). - فلان ٌ طاهرالاثواب، یعنی پاک است از عیوب. عفیف است
مایل شدن بر گناه، مسلمان شدن، محال گفتن، خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن، بحال دیگر شدن، بجای دیگر شدن. احوال حول، گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن، احوال شی ٔ، سال گشت شدن چیز. بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن چیز. سالی برآمدن بر چیزی. (تاج المصادر) ، احوال بمکانی، یکسال در آنجا مقیم ماندن. یکسال بر جائی مقام کردن. (تاج المصادر) ، برات دادن. حواله کردن، احوال بر کسی، ضعیف شمردن او، احوال ماء، ریختن آب بر.، احوال بسوط، پیش آمدن بر کسی بتازیانه، احوال لیل، ریختن تاریکی شب بر زمین، احوال بر ظهر دابه، برجستن بر پشت اسب و برنشستن، احوال صبی، یکساله شدن کودک، احوال دار، گذشتن سالها بر خانه و سرای، احوال ناقه، آبستن شدن ناقه بعد ازگشن دادن، احوال عین، کاج و لوچ و حولا گردانیدن چشم. کژچشم کردن. (تاج المصادر بیهقی)
مایل شدن بر گناه، مسلمان شدن، محال گفتن، خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن، بحال دیگر شدن، بجای دیگر شدن. احوال حول، گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن، احوال شی ٔ، سال گشت شدن چیز. بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن چیز. سالی برآمدن بر چیزی. (تاج المصادر) ، احوال بمکانی، یکسال در آنجا مقیم ماندن. یکسال بر جائی مقام کردن. (تاج المصادر) ، برات دادن. حواله کردن، احوال بر کسی، ضعیف شمردن او، احوال ماء، ریختن آب بر.، احوال بسوط، پیش آمدن بر کسی بتازیانه، احوال لیل، ریختن تاریکی شب بر زمین، احوال بر ظهر دابه، برجستن بر پشت اسب و برنشستن، احوال صبی، یکساله شدن کودک، احوال دار، گذشتن سالها بر خانه و سرای، احوال ناقه، آبستن شدن ناقه بعد ازگشن دادن، احوال عَین، کاج و لوچ و حولا گردانیدن چشم. کژچشم کردن. (تاج المصادر بیهقی)
جمع واژۀ باب. درها. مداخل: بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب. مسعودسعد. بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
جَمعِ واژۀ باب. درها. مَداخل: بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب. مسعودسعد. بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
جمع واژۀ ثور. گاوان نر، (گفته اند اسم همه خرّۀ الجزیره) و قرب سلامیه است و سلامیه شهرکی است درمشرق موصل و میان آن دو تقریباً یک فرسنگ است و آن شهری است خراب و یباب که آن را أقور گویند و خره به نام آن مسمی گردیده است. (معجم البلدان) (مراصد)
جَمعِ واژۀ ثور. گاوان نر، (گفته اند اسم همه خرّۀ الجزیره) و قرب سلامیه است و سلامیه شهرکی است درمشرق موصل و میان آن دو تقریباً یک فرسنگ است و آن شهری است خراب و یباب که آن را أقور گویند و خره به نام آن مسمی گردیده است. (معجم البلدان) (مراصد)
جمع واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جمع واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
جَمعِ واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جَمعِ واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
یوهان کریستف. (1743- 1821 میلادی) از دانشمندان آلمان بود که برخی از آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و ریاضی تألیف کرد. قسمت بیشتر شهرت وی بسبب کتابیست که آنرا درباره اسباب و مقتضیات تبدیل زبان فرانسه به یک زبان عمومی و کیفیت دوام و عدم دوام آن نگاشت و بسبب آن از طرف آکادمی برلن مورد تقدیر واقع شد، جمع واژۀ اشر. رجوع به اشر شود
یوهان کریستف. (1743- 1821 میلادی) از دانشمندان آلمان بود که برخی از آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و ریاضی تألیف کرد. قسمت بیشتر شهرت وی بسبب کتابیست که آنرا درباره اسباب و مقتضیات تبدیل زبان فرانسه به یک زبان عمومی و کیفیت دوام و عدم دوام آن نگاشت و بسبب آن از طرف آکادمی برلن مورد تقدیر واقع شد، جَمعِ واژۀ اُشَر. رجوع به اُشَر شود
جمع واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اَجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها