جدول جو
جدول جو

معنی احواب

احواب
(عِ فَ)
مایل شدن بر گناه، مسلمان شدن، محال گفتن، خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن، بحال دیگر شدن، بجای دیگر شدن. احوال حول، گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن، احوال شی ٔ، سال گشت شدن چیز. بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن چیز. سالی برآمدن بر چیزی. (تاج المصادر) ، احوال بمکانی، یکسال در آنجا مقیم ماندن. یکسال بر جائی مقام کردن. (تاج المصادر) ، برات دادن. حواله کردن، احوال بر کسی، ضعیف شمردن او، احوال ماء، ریختن آب بر.، احوال بسوط، پیش آمدن بر کسی بتازیانه، احوال لیل، ریختن تاریکی شب بر زمین، احوال بر ظهر دابه، برجستن بر پشت اسب و برنشستن، احوال صبی، یکساله شدن کودک، احوال دار، گذشتن سالها بر خانه و سرای، احوال ناقه، آبستن شدن ناقه بعد ازگشن دادن، احوال عین، کاج و لوچ و حولا گردانیدن چشم. کژچشم کردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا