جدول جو
جدول جو

معنی اثنان - جستجوی لغت در جدول جو

اثنان
(شَ)
کهنه گردیدن: اثن ّ الهرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اثنان
(اِ)
در حال اضافه، عیب:
ولیکن نبیند کس آهوی خویش
ترا روشن آید همی خوی خویش،
فردوسی،
چنین گفت آنکس که آهوی خویش
ببیند بگرداند آیین و کیش،
فردوسی،
چه فرمائیم چیست نیروی من
تو دانی هنرها و آهوی من،
فردوسی،
هر آنکس که آهوی تو با تو گفت
همه راستیها گشاد از نهفت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
اثنان
(اُ)
موضعی است در شام. (معجم البلدان) (مراصد)
لغت نامه دهخدا
اثنان
در حال رفعی. دو دو مرد، روز دوشنبه
تصویری از اثنان
تصویر اثنان
فرهنگ لغت هوشیار
اثنان
((اِ))
دو، عدد دو. (در حالت رفعی)، دو مرد، روز دوشنبه
تصویری از اثنان
تصویر اثنان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسنان
تصویر اسنان
سن ها، صحنه های نمایش تئاتر، جمع واژۀ سن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنان
تصویر اشنان
گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خرند، آذربویه، اشنیان، خلخان، آذربو، شنانبرای مثال اشنانش بر نکرده سر از بادبان خاک / کز شعله سموم شدی در زمان شخار (اثیرالدین اخسیکتی - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثمان
تصویر اثمان
ثمن ها، قیمت ها، بهاها، جمع واژۀ ثمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افنان
تصویر افنان
فنن ها، شاخۀ درخت ها، جمع واژۀ فنن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ اَ)
پیش آوردن کسی را برای تهمت و تهمت کردن وی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تهمت زدن. (مؤید الفضلاء). تهمت نهادن. (آنندراج). اظنان کسی به چیزی، متهم ساختن وی را بدان. (از اقرب الموارد). اظنان کسی را و اظنان مردم به چیزی، وی را در معرض گمان تهمت قرار دادن. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(هََ جْوْ)
تهمت کردن کسی را. و از این معنی است قول ابن سیرین: لم یکن علی یظّن ﱡ فی قتل عثمان، ای یتهم. و هم گفتار شاعر:
و لا کل من یظننی انا معتب.
(منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
ظن. تظنﱡن. اظطنان. تظنیه (علی التحویل). (متن اللغه). اطّنان. (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مذکور شود. اصل کلمه اظتنان بود (از باب افتعال) ، تاء به طاء بدل شد و ادغام گشت بدینسان: اظطنان، سپس طا به ظا بدل گشت و ادغام شد و بصورت اظّنان درآمد. (اقرب الموارد). متهم ساختن کسی را. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نامی از نامهای مردان عرب است و از جمله نام پدر سلیمان محدث، زرده های تخم مرغ، پیمانه های خاص اهل یمن. ج، اذاهب، اذاهیب
لغت نامه دهخدا
(اُ ذُ / اُ)
تثنیۀ اذن. دو گوش. (مهذب الاسماء) ، دور گردانیدن او را. (منتهی الارب) ، ببر کردن. (؟) (زوزنی) ، زراندود کردن. (تاج المصادر بیهقی). زراندود کردن از بیرون. (غیاث) ، روان کردن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ من ّ (واحد وزن). (از اقرب الموارد). رجوع به من ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اَرر)
سست و مانده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ناتوان ساختن کسی و نیروی او را بردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهنان
تصویر اهنان
نیرومند گرداندن پر مغز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
شاید تازی گشته از سریانی از یونانی کرم دانه گرد مانه این واژه به گونه تازی گردیده: کزمدانه و جر مدانق از گیاهان، سداب کوهی از گیاهان کرم دانه، سداب کوهی را گویند که در تداول دانه هایش را اسپند نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینان
تصویر اینان
جمع این ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک مقابل آنان: (آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امنان
تصویر امنان
سست گرداندن مانده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سن، دندان ها، سال ها بر آمدن دندان نیش زدن دندان، کلانسالگی پیر شدن جمع سن. سالهای زندگی، دندانها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فنن، شاخه ها، جمع فن، گونه ها گونه گون آوردن، جمع فنن شاخه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقنان
تصویر اقنان
جمع فن، برده زادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اظنان
تصویر اظنان
دروغ بستن، گماناندن، بد گمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصنان
تصویر اصنان
سرسنگینی، خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثنین
تصویر اثنین
عدد دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثمان
تصویر اثمان
جمع ثمن و ثمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنان
تصویر اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکنان
تصویر اکنان
جمع کن، پوشش ها، پرده ها فرو پوشیدن در دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته اشنان از گیاهان درختچه ایست از تیره اسفناجیان که خاص نواحی گرم و کویری است و گاه در سواحل دریای شور میروید. دارای برگهای متناوب با گلهای منفرد و یا دوتایی (دوقلو) اشنون اشنوم اشنیان بلار بلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینان
تصویر اینان
((ضم.))
جمع این، ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک، مقابل آنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افنان
تصویر افنان
جمع فنن، شاخه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
جمع ثنی، میانه ها، لاها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسنان
تصویر اسنان
جمع سن، دندان ها، دندانه داس، تیزی مهره پشت، سال های زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکنان
تصویر اکنان
پرده ها، پوشش ها
فرهنگ واژه فارسی سره