جدول جو
جدول جو

معنی اثر - جستجوی لغت در جدول جو

اثر
نشان، علامت، جای پا، نشان قدم، آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند، حدیث و خبر، تاثیر، محصولی که از یک هنرمند باقی می ماند
تصویری از اثر
تصویر اثر
فرهنگ فارسی عمید
اثر
(اَ ثَ)
امیر اثر، ملکشاهی. صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعۀ گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآمد آنگاه فدائیان جهت قتل علما و نقبا جماعتی که باملاحده تعصب داشتند در اطراف متفرق گشتند و از آن جمله... در ماه محرم سنۀ تسع و ثمانین و اربعمائه (489 ه. ق.) امیر اثر ملکشاهی بزخم تیغ حسن خوارزمی رخت هستی بباد فنا داد. رجوع به حبط ج 1 ص 364 شود
شفیعائی (آخوند...). از متأخرین شعرای شیراز و صاحب دیوانی است حاوی 11000 بیت. وفات او در سال 1113 ه. ق. به لار بود. (قاموس الأعلام)
لغت نامه دهخدا
اثر
(خَ / خِ)
بر گشنی داشتن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا
اثر
(اَ ثَ)
عقب. ایز. حف ّ. حفف:خرج فی اثره، برآمد پس او. (منتهی الارب) ، نقل کردن حدیث. روایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، برگزیدن
لغت نامه دهخدا
اثر
(اَ ثِ/ ثُ)
آنکه خود را بر اقران برگزیدن خواهد به صفات نیکو. آنکه گزیند چیزهای خوب را برای خود، نه برای یاران، پیه ناک گردیدن: اثرب الکبش، پیه ناک گردید قچقار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اثر
(اُ)
نشان زخم که بعد صحت باقی ماند، اثرت الارض، کثر ثراها. (منتهی الارب) ، اثراء مطر، تا ثری رسیدن باران. (منتهی الارب). تر کردن باران خاک را. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار شدن ثری (تری و نم و گل نمناک) در زمین
لغت نامه دهخدا
اثر
(اُ ثُ)
جوهر شمشیر.
لغت نامه دهخدا
اثر
(اِ)
جوهر شمشیر. (منتهی الارب). پرند شمشیر. ج، اثور.
لغت نامه دهخدا
اثر
(چَ / چِبَ)
بر اثر ماندن. در عقب ماندن.
لغت نامه دهخدا
اثر
نشان، آنچه که از کسی باقی بماند، علامت
تصویری از اثر
تصویر اثر
فرهنگ لغت هوشیار
اثر
((اَ ثَ))
نشان و علامت باقی مانده از هر چیز، جای پا، نشان قدم، حدیث، روایت، داغ، تأثیر، تألیف، تصنیف، یادبود
تصویری از اثر
تصویر اثر
فرهنگ فارسی معین
اثر
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآیی
تصویری از اثر
تصویر اثر
فرهنگ واژه فارسی سره
اثر
تأثيرٌ
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به عربی
اثر
Effect
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اثر
effet
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اثر
efeito
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اثر
اثر
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به اردو
اثر
эффект
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به روسی
اثر
Effekt
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به آلمانی
اثر
ефект
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اثر
efekt
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به لهستانی
اثر
效果
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به چینی
اثر
اثر
دیکشنری اردو به فارسی
اثر
athari
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اثر
প্রভাব
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به بنگالی
اثر
effetto
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اثر
etki
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اثر
효과
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به کره ای
اثر
効果
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اثر
השפעה
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به عبری
اثر
efek
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اثر
ผล
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به تایلندی
اثر
effect
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به هلندی
اثر
efecto
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اثر
प्रभाव
تصویری از اثر
تصویر اثر
دیکشنری فارسی به هندی