جدول جو
جدول جو

معنی اثبیت - جستجوی لغت در جدول جو

اثبیت(اِ)
زمینی است یا آبی است بنی یربوع را یا بنی محل بن جعفر را، تیر کوتاه سطبربن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اثبات
تصویر اثبات
پابرجا کردن، معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونه ای که دیگران آن را بپذیرند، ثابت کردن، به ثبوت رساندن، قرار دادن، نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
ثابت کردن، پابرجا ساختن، برقرار گردانیدن، پایدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
اشخاص مورد اعتماد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بی یَ)
جماعت. گروه. ج، اثابی
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت از ثبات و ثبوت، مرد دلاور، مرد ثابت عقل، اسب سبک و تیز رو، ایستاده. برجای مانده. قرارگیرنده
لغت نامه دهخدا
(ثُ بَ)
ابن کثیر. محدث است. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر جای بداشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر جای داشتن. (ترجمان عادل بن علی) (مجمل اللغه). ثابت گردانیدن و برجای داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برقرار داشتن و ثابت گردیدن. (آنندراج). چیزی را ثابت قرار دادن. (از قطر المحیط) : عهدنامه نبشتم بدین تثبیت و قاعده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132) ، نیک شناختن چیزی را. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ثبت. مردمان استوارداشته. معتمدان: فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
رمز است الی آخر البیت را چنانکه الخ، الی آخر و الاّیه، الی آخر الاّیه را
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است به روسیۀ شرقی (سیبری) ، بمسافت 410 هزارگزی مشرق پرم در ملتقای دو نهراربیت و نیتزا، دارای 10000 تن سکنه و معادن است
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
استوارتر.
- امثال:
اثبت فی الدّار من الجدار، اخذ من قول الشاعر:
کأنه فی الدّار رب ّالدّار
اثبت فی الدّار من الجدار.
اثبت من اصم ّ رأس، یعنون الجبل.
اثبت من الوشم، یعنون الدّارات فی الکف ّ و غیرها یذرّ علیها النوور.
اثبت من قراد، لانه یلازم جسدالبعیر فلایفارقه. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
ثبت، مردمان استوار، معتمدان
فرهنگ لغت هوشیار
نامی است که عرب به ماه اپیفی که در تقویم مصریان یا قبطیان معمول بوده داده است نام ماه اول سال عبرانیان که سپس نام نیسان گرفت تقریبا معادل با آوریل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبیت
تصویر ثبیت
دلاور پابر جا، توسن اسپ تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
بر جای بداشتن، ثابت داشتن، برقرار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثبیت
تصویر تثبیت
((تَ))
پابرجا کردن، آهستگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
((اِ))
ثابت گردانیدن، نام نویسی در دفتر لشکر و سپاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
((اَ))
جمع ثبت، معتمدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابیت
تصویر ابیت
((اَ یَّ))
مقام بلند و رفیع طلبیدن، از کارهای پست دوری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
پایستن، استوانش، استانش
فرهنگ واژه فارسی سره
تایید، ثبوت، ثابت، محرز، مدلل
متضاد: نفی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت سازی، استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چسبندگی، تحکیم
دیکشنری اردو به فارسی