جدول جو
جدول جو

معنی اتقان - جستجوی لغت در جدول جو

اتقان
محکم کردن، استوار کردن کاری، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
فرهنگ فارسی عمید
اتقان
(سَلْ لَ / لِ)
کاری محکم کردن. (مؤید) (زوزنی) (تاج المصادر). استوارکردن کار. (مؤید) (منتهی الارب). استواری. احکام.
- اتقان صنع، در اصطلاح حکمت، اتقان شناختن ادلّه است با علل و ضبط قواعد کلیه است با جزئیات آنها و گفته اند اتقان شناختن است از روی یقین. (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
اتقان
استوار گری، استواری کاری محکم کردن استوار کردن کار، استواری احکام
فرهنگ لغت هوشیار
اتقان
((اِ))
محکم کردن، استوار کردن، استواری
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احتقان
تصویر احتقان
عارضه ای که در آن انسان نمی تواند ادرار کند، مسدود شدن مجرای ادرار، شاش بند، حبس بول، احتباس، حبس البول
جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن
حقنه کردن، اماله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایقان
تصویر ایقان
یقین کردن، باور کردن، بی گمان دانستن، بی گمان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
آوردن، آمدن، انجام دادن، کنایه از جماع کردن، همبستر شدن
اتیان به مثل: آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از بخش مینودشت شهرستان گرگان با 280 تن سکنه، آب آن از رود خانه اوغان و محصول آن برنج، غلات، ابریشم، توتون سیگار و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب است، و از دو محل بالا و پائین تشکیل شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به لغت رومی حنائی باشد که بر دست و پا بندند. خوردن نیم مثقال از آن قولنج را بگشاید. گویند چون طفلی را ابتدای آبله برآوردن باشد قدری بر کف پای او مالند، ایمن بود از آن که آبله از چشم او برآید و به این معنی بجای نون، قاف هم به نظر آمده است. (برهان قاطع).
لغت نامه دهخدا
آلوده شدن بزعفران. (منتهی الارب) ، گرد آمدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ زَ)
خضاب کردن بحنا یا زعفران. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درختی است سرخ.
لغت نامه دهخدا
یاری دادن کسی را بر برداشتن بار. (منتهی الارب). مدد کردن کسی را در چیزی برداشتن
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کم شدن مال کسی.
لغت نامه دهخدا
(خوی / خی تَ)
تمام کردن جلای شمشیر را: اسقن سیفه، ای تمّم جلاءه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
عقبه الطین، اسم موضعی است به فارس، (معجم البلدان ج 6 ص 191)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ رَ / رُو)
درد شکم گرفتن از بندآمدن بول. شاشبند شدن. شاشبند. حبس البول.
لغت نامه دهخدا
(عَرْ را بَ / بِ کَ / کِ)
جمع کردن اقسام شیر را، خم شدن. کج شدن، احقیقاف هلال، خم گرفتن ماه نو، احقیقاف رمل، دراز و کج گردیدن ریگ. خم شدن ریگ توده
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حقنه، کعب سوده، آنکه زانوهای خود بر هم فروکوبد در رفتار، مرد بی دندان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به یقین دانستن، (از ’ی ق ن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)، بی گمان دانستن و بی گمان شدن، (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
مکان علمست نفست را زبان اندیشۀ رهرو
نزولت پایۀ او نی عروجت منزل ایقان،
ناصرخسرو،
با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم همچو آن جادو باشم، (کلیله و دمنه)،
مرد ایقان رست از وهم و خیال
موی ابرو را نمی گوید هلال،
مولوی،
به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان
یقین اندررسی در ملک ایقان،
شبستری،
- ایقان بالشی ٔ، علم پیدا کردن بحقیقت چیزی بنظر استدلال و به همین جهت خداوند متعال متصف بیقین شود، (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندک طعام یا بی طعام شدن، کسب کردن، سعایت کردن نسبت بکسی و بدی نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ذقن. زنخها. زنخدانها
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایقان
تصویر ایقان
بیقین دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القان
تصویر القان
زود یاد گیری فراگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشقان
تصویر اشقان
گم کردن، کم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقان
تصویر اسقان
جمع سقن، کمرهای باریک
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده از گیاهان برناک (برناک حنا) نوشته است که این واژه در زبان مغرب الاقصی گونه ای بادام کوهی است کرکم (زعفران) برناک بستن برناک نهادن ریش آغشتن، کرکم زدن کرکمظلایی (کرکم زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذقان
تصویر اذقان
از پارسی، جمع ذقن، زنخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتقان
تصویر احتقان
اماله کردن، گرفتگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتدان
تصویر اتدان
تر کردن، خیساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتقال
تصویر اتقال
بویناکاندن، بویناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایقان
تصویر ایقان
بی گمان شدن، باور کردن، باور، یقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتقاء
تصویر اتقاء
((اِ تِّ))
پرهیز کردن، پرهیزکاری، تقوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
((اِ))
آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، انجام دادن، آمدن
فرهنگ فارسی معین