جدول جو
جدول جو

معنی اتفاقات - جستجوی لغت در جدول جو

اتفاقات(اِتْ تِ)
جمع واژۀ اتفاق
لغت نامه دهخدا
اتفاقات
پیشامدها رخدادها، جمع اتفاق
تصویری از اتفاقات
تصویر اتفاقات
فرهنگ لغت هوشیار
اتفاقات
رویدادها
تصویری از اتفاقات
تصویر اتفاقات
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتفاقا
تصویر اتفاقا
از قضا، بی سابقه، ناگهانی، برای تاکید نفی آورده می شود مثلاً اتفاقاً، این طور نیست، همگی، تماماً
فرهنگ فارسی عمید
(نِ نَ/ نِ کَ دَ)
قضا را. از قضا. بی انتظار. بی سابقه. غفلهً. ناگهانی. صدفهً. فجاءهً: وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دراین شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند... اتفاقاً اولین کسی که درآمد گدائی بود. (گلستان). اتفاقاً در آن میان جوانی بود که میوۀ عنفوان شبابش نو رسیده. (گلستان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از انتفاعات
تصویر انتفاعات
جمع انتفاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلاقات
تصویر اغلاقات
جمع اغلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراقات
تصویر افتراقات
جمع افتراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغراقات
تصویر اغراقات
جمع اغراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاقات
تصویر الحاقات
جمع الحاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتفاخات
تصویر انتفاخات
جمع انتفاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتقاقات
تصویر اشتقاقات
جمع اشتقاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتساقات
تصویر انتساقات
جمع انتساق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفاذات
تصویر انفاذات
جمع انفاذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماقات
تصویر ایماقات
جمع ایماق قبایل طوایف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفارقات
تصویر تفارقات
جمع تفارق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرقات
تصویر متفرقات
جمع متفرقه، پراکندگان پرا شیدگان ولا وان جمع متفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
نهاده ها یله ها جمع اطلاق یا اطلاقات دیوان. مطالبات و مصادرات دیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتیاقات
تصویر اشتیاقات
جمع اشتیاق
فرهنگ لغت هوشیار
بالستان بلندی ها، برداشت ها، جمع ارتفاع بلندیها اوجها آنچه از سطح زمین برتر و بلندتر است تپه ها کوهها، محصولها و دانه ها و غله های برداشت شده از زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراقات
تصویر احتراقات
سوختن ها جمع احتراق
فرهنگ لغت هوشیار
پیوستگی ها ناجدایی ها همبندیها، جمع اتصال. پیوستنها پیوستگیها، مقارنه یا اقتران و مقابله یا استقبال نیرین یا کوکبی با شمس، ممازجات کاینات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اتفاقی، قضیه شرطیه متصله و آن قضیه ایست که در او حکم شود بصدق تالی بر فرض صدق مقدم و علاقه بین آنها موجود نیست بلکه بمجرد صدق آن دو این قضیه اتفاق میافتد مثلا: اگر انسان سخنگوست پس خر عرعر کننده است. بعضی گفته اند اتفاقیه فقط عبارتست از صدق تالی خواه مقدم راست باشد یا دروغ و اینرا اتفاقیه عامه و اولی را اتفاقیه خاصه گویند و میان آن دو (از نسب) عموم و خصوص است زیرا هر وقت مقدم راست آمد تالی راست است و عکس آن درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
به ناگاه ناگهان قضارا از قضا بی انتظار بی سابقه غفله ناگهانی، بی خلاف همداستان، همگی متحدا همگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشراقات
تصویر اشراقات
جمع اشراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انفاقات
تصویر انفاقات
جمع انفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفاقات
تصویر اشفاقات
جمع اشفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفاقات
تصویر ارفاقات
جمع ارفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاعات
تصویر ارتفاعات
بلندی ها، اوج ها، آن چه از سطح زمین برتر و بلندتر است، تپه ها، کوه ها، محصول و دانه ها و غله های برداشت شده از زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتصالات
تصویر اتصالات
جمع اتصال، پیوستن ها، پیوستگی ها، مقارنه یا اقتران و مقابله یا استقبال نیرین یا کوکبی با شمس، کاینات جو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارفاقاً
تصویر ارفاقاً
((اِ قَ نْ))
به رفق و مدارا، از روی ارفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقاً
تصویر اتفاقاً
((اِ تِّ قَ نْ))
دست برقضا، ناگهانی، غیرمنتظره، با هم، با همراهی هم، همگی، متحداً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقیه
تصویر اتفاقیه
((اِ تِّ یُِ))
اتفاق افتاده، واقع شده، گاه به گاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتفاقا
تصویر اتفاقا
یکباره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصادفی، اتّفاقاً، به طور توافقی
دیکشنری اردو به فارسی