جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اتفاقات

اتفاقاً

اتفاقاً
دست برقضا، ناگهانی، غیرمنتظره، با هم، با همراهی هم، همگی، متحداً
اتفاقاً
فرهنگ فارسی معین

اتفاقاً

اتفاقاً
قضا را. از قضا. بی انتظار. بی سابقه. غفلهً. ناگهانی. صدفهً. فجاءهً: وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دراین شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند... اتفاقاً اولین کسی که درآمد گدائی بود. (گلستان). اتفاقاً در آن میان جوانی بود که میوۀ عنفوان شبابش نو رسیده. (گلستان).
لغت نامه دهخدا

اتفاقا

اتفاقا
به ناگاه ناگهان قضارا از قضا بی انتظار بی سابقه غفله ناگهانی، بی خلاف همداستان، همگی متحدا همگان
فرهنگ لغت هوشیار