جدول جو
جدول جو

معنی اتراص - جستجوی لغت در جدول جو

اتراص(سَ رَ / رِ خوَرْ / خُرْ)
استوار کردن. محکم کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، برابر کردن. راست گردانیدن، چنانکه ترازو را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتراص
تصویر افتراص
فرصت را غنیمت دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراق
تصویر اتراق
توقف موقت مسافر در جایی میان راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، امبرباریس، زارج، زراج، سرشک، انبرباریس، برباریس، زراک، زرک، دارشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعراص
تصویر اعراص
عرصه ها، میدان ها، حیاط ها، جای وسیع ها، جمع واژۀ عرصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
ترب ها، هم سالان، همزادان، جمع واژۀ ترب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتراک
تصویر اتراک
ترک ها، ترک زبانان، جمع واژۀ ترک
فرهنگ فارسی عمید
(صَ مَ)
آزمند شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی است مذکور در شعر. و آن رااحراض و اخراص هم روایت کرده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ درص و درص
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جائی است بین هرشی و غمر
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مبتلاشدن بعلت برص، فرزند پیس اندام زادن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
باختن، عصا بریدن از درخت. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج). از درخت عصا بریدن. (از اقرب الموارد) ، عصا ساختن شمشیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و شمشیر بجای عصا در دست گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). شمشیر را عصا ساختن و بدین معنی با ’باء’ متعدی شود. (از اقرب الموارد). و ناظم الاطباء آرد: این کلمه چون واوی باشد بمعانی فوق است و چون یایی باشد بمعنی سخت گردیدن هستۀ خرماست ولی در فرهنگ های عربی در مادۀ یایی (عصی) بدین معانی آمده است، سخت گردیدن هستۀ خرما. (ناظم الاطباء). سخت گردیدن نواه. (منتهی الارب). سخت شدن هسته. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عرصه، بمعنی گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد و زمین سرای و جنگ گاه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عرصه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
غنیمت شمردن فرصت را. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). منتهز فرصت بودن. (از اقرب الموارد). وقت چیزی چشم داشتن. (المصادر زوزنی). اغتنام. (تاج المصادر بیهقی). یقال: ’انا مفترص للقائک’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقراص
تصویر اقراص
جمع قرص، گرده ها کلیچه ها جمع قرص، قرص گرده ها کلیچه ها قرصها
فرهنگ لغت هوشیار
گذاشتن، ماندن، جمع ترک، ترکان گذاشتن رها کردن واگذاشتن، جمع ترک ترکان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بارافکنی توقف چند روزه در سفری بجایی. ترکی برآسودن لنگر انداختن بارافکندن ترکی ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراع
تصویر اتراع
پرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراس
تصویر اتراس
جمع ترس، کلانسپرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراژ
تصویر اتراژ
زرشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترار
تصویر اترار
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراح
تصویر اتراح
اندوهان اندوهگین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعراص
تصویر اعراص
پراکنیدن، سراسیمگی، جمع عرصه، زیر سراها زمینی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
همسالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراص
تصویر احتراص
به آزخواهی: (آز حرص) آزبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراص
تصویر ادراص
جمع درص، بچه موشان بچه گربگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشراص
تصویر اشراص
اشراق سریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتراص
تصویر اعتراص
باختن، فسون نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابراص
تصویر ابراص
پیسی آوردن (پیسی برص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراص
تصویر افتراص
غنیمت شمردن فرصت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتراک
تصویر اتراک
جمع ترک، ترکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اترار
تصویر اترار
زرشک، اثرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتراب
تصویر اتراب
جمع ترب، همسالان، همزادان، دوشیزگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتراق
تصویر اتراق
((اُ))
اطراق، توقف کردن در حین سفر، اقامت کوتاه مدت در جایی خاصه هنگام شب
فرهنگ فارسی معین