جدول جو
جدول جو

معنی اتخاف - جستجوی لغت در جدول جو

اتخاف
(سَ گَ / گِ)
لغزیدن، چنانکه پای کسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
گرفتن، فراگرفتن، برگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتصاف
تصویر اتصاف
دارای صفتی شدن، به صفتی موصوف شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن، تحفه دادن، تحفه فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
تلف کردن، نیست کردن، نابود کردن، تباه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ تَ)
شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
اصرار بر نافرمانی کردن. (منتهی الارب) ، در نعمت فیریده گردانیدن. در نعمت دنه گرفته گردانیدن. (زوزنی). نعمت دادن کسی را چندانکه بغلبۀ نشاط انجامد. دنه گرفتن در نعمت. گمراه کردن نعمت کسی را. بیراه کردن نعمت کسی را. هار کردن. نعمت بسیار دادن. در نعمت انبارده گردانیدن، به نعمت پروردن. نعمت دادن
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ / یِ)
ناگوار آوردن طعام. (زوزنی). ناگوار شدن. (زوزنی). ناگوار آوردن طعام. (تاج المصادر بیهقی). ابشام. به تخمه بردن. تخمه پیدا کردن طعام
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ)
تخمه زده گردیدن از طعام
لغت نامه دهخدا
طخیفه ساختن که نوعی از آش باشد. (ناظم الاطباء). طخیفه ساختن که آش باشد. (منتهی الارب). طخیفه ساختن، و طخیفه بمعنی خزیره است. (از اقرب الموارد). رجوع به طخیفه و خزیره شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ / کِ فَ / فِ)
گرفتن. برگرفتن. فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). ایتخاذ. اخذ
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ / کِ فُ)
ترش شدن خمیر. ترش کردن خمیر را. آرد تنک سرشتن (؟)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ)
تحفه دادن. (تاج المصادر بیهقی). هدیه فرستادن. تحفه فرستادن
لغت نامه دهخدا
(سُنْ نَ پَ رَ)
هلاک کردن. (تاج المصادر). نیست کردن. هلاک یافتن. (مؤید). نابود کردن. تلف کردن. افناء: او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
- اتلاف کردن، اسراف. تلف کردن، اندوه مند گشتن، اتّلهه النبیذ، بیخود کرد شراب او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تففه و تف ّ
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
نشان پذیرفتن. صفت گرفتن. بصفتی موصوف شدن. موصوف شدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ تَخاف ف)
سبک شونده. (آنندراج). چست و چالاک و سبک. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخافف و متخافف شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکبر کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون شدن آواز و گریه و خنده در بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افزون شدن صدای نخیف (آواز گریه و خنده در بینی). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ضد تثاقل. (تاج الع__روس ج 6 ص 93) (اقرب الموارد) (قط-ر المحیط). و منه حدیث مجاهد و قد سأله حبیب بن ابی ثابت: انی اخاف ان یؤثر السجود جبهتی. فقال اذا سجدت فتخاف، ای ضعجبهتک علی الارض وضعاً خفیفاً. (تاج العروس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کِ کَ / کِ)
ارخاف عجین، تنک و سست کردن خمیر و آب بر آن افزودن. (از منتهی الارب) ، سست تر. نرم تر
لغت نامه دهخدا
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاف
تصویر ارخاف
شل کردن خاز (خمیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
تحفه دادن، تحفه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
گرفتن، اخذ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتخام
تصویر اتخام
ناگوار شدن ناگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتصاف
تصویر اتصاف
نشان پذیرفتن، صف گرفتن، نسبت دادن وصفی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
((اِ))
تحفه دادن، ارمغان فرستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
((اِ تِّ))
گرفتن، برگرفتن، فراگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتصاف
تصویر اتصاف
((اِ تِّ))
دارای صفتی شدن، به صفتی موصوف شدن، ستوده شدن، صفت کردن، با هم ستودن چیزی را، صفت پذیری، نشان پذیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
((اِ))
تلف کردن، نابود کردن، هلاک یافتن، وقت بیهوده وقت را صرف کردن، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتخاذ
تصویر اتخاذ
در گرفتن، فرا گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
تباه کردن، نیست کردن، نابودی
فرهنگ واژه فارسی سره
افنا، تابودی، تباهی، تبذیر، تلف، ولخرجی، هدر
فرهنگ واژه مترادف متضاد