جدول جو
جدول جو

معنی اتحاد - جستجوی لغت در جدول جو

اتحاد
یکی شدن، یگانگی کردن، یگانگی داشتن، یگانگی، همدستی، در ریاضیات تساوی ای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق می کند
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
فرهنگ فارسی عمید
اتحاد(سَ)
یکی شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). یگانگی داشتن. یگانگی کردن:
گفت چون ندهی بدین سگ نان زاد
گفت تا این حد ندارم اتحاد.
مولوی.
یک رنگی، یگانگی، یکدلی. یک جهتی، موافقت. وفق. توافق، اجتماع. وحدت: میان این هر دو پادشاه به اتحاد و اشتباک رسانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، مزاوجت. زواج.
- اتحاد، اتحادالاثنین، اتحاد آدمی با عقل فعال (اصطلاح فلسفه).
- اتحادالأصابع، عیبی در دست و آن پیوستگی انگشتان باشد بیکدیگر در خلقت (اصطلاح طب).
- به اتحاد آراء، به اتفاق آراء.
ترکیب های دیگر:
- اتحاد جوهر (اصطلاح فلسفه). اتحاد رباطی (اصطلاح طب). اتحاد زمان (اصطلاح فلسفه). اتحاد شکل (اصطلاح کیمیا). اتحاد صورت (اصطلاح کیمیا). اتحاد عاقل و معقول (اصطلاح فلسفه). اتحاد غضروفی (اصطلاح طب). اتحاد ماهیت (اصطلاح فلسفه)
لغت نامه دهخدا
اتحاد
یکی شدن، یگانگی
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
فرهنگ لغت هوشیار
اتحاد((اِ تِّ))
یکی شدن، یگانگی کردن، سازگاری، توافق، اجتماع، وحدت
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
فرهنگ فارسی معین
اتحاد
همبستگی، یک پارچگی، هماهنگی، یگانگی
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
فرهنگ واژه فارسی سره
اتحاد
ائتلاف، اتصال، اتفاق، پیوستگی، پیوند، توافق، وحدت، همبستگی، هم دستی، همدلی، همراهی، یکدلی، یگانگی
متضاد: اختلاف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اتحاد
الوحدة
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به عربی
اتحاد
Alliance, Unification, Union, Unity
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اتحاد
alliance, unification, union, unité
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اتحاد
联盟 , 统一 , 团结
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به چینی
اتحاد
اتحاد
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به اردو
اتحاد
союз , объединение , единство
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به روسی
اتحاد
Allianz, Vereinigung, Einheit
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به آلمانی
اتحاد
союз , об'єднання , єдність
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اتحاد
sojusz, unifikacja, związek, jedność
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به لهستانی
اتحاد
اتّحاد، وحدت، ائتلاف، اتّحاد دوباره
دیکشنری اردو به فارسی
اتحاد
muungano, umoja
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اتحاد
জোট , ঐক্য , সংঘ
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به بنگالی
اتحاد
aliança, unificação, união, unidade
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اتحاد
ittifak, birleşme, birlik
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اتحاد
동맹 , 통합 , 연합
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به کره ای
اتحاد
同盟 , 統一 , 連合 , 団結
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اتحاد
ברית , אִחוּד , אִגוּד , אַחְדוּת
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به عبری
اتحاد
aliansi, penyatuan, persatuan
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اتحاد
พันธมิตร , การรวมตัว , สหภาพ , ความสามัคคี
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به تایلندی
اتحاد
alliantie, vereniging, unie, eenheid
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به هلندی
اتحاد
alianza, unificación, unión, unidad
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اتحاد
alleanza, unificazione, unione, unità
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اتحاد
गठबंधन , एकीकरण , संघ , एकता
تصویری از اتحاد
تصویر اتحاد
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِتْ تِ)
طریقه ای که پیروان آن معتقد بیکی شدن خالق با مخلوقی باشند
لغت نامه دهخدا
تصویری از التحاد
تصویر التحاد
کافر شدن، بی دین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجحاد
تصویر اجحاد
نیازمندی، نابالندگی درگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتحاف
تصویر اتحاف
تحفه دادن، تحفه فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتعاد
تصویر اتعاد
وعده پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
خصومت، از دین برگشتن، کفر، بی دینی
فرهنگ لغت هوشیار