معنی اتحاد - فرهنگ فارسی معین
معنی اتحاد
- اتحاد((اِ تِّ))
- یکی شدن، یگانگی کردن، سازگاری، توافق، اجتماع، وحدت
تصویر اتحاد
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اتحاد
اتحاد
- اتحاد
- یکی شدن، یگانگی کردن، یگانگی داشتن، یگانگی، همدستی، در ریاضیات تساوی ای که یک یا چند متغیر دارد و به ازای همۀ مقادیر متغیرها صدق می کند
فرهنگ فارسی عمید