جدول جو
جدول جو

معنی ابوعطاف - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعطاف
(اَ عِ)
سگ. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استعطاف
تصویر استعطاف
به دست آوردن دل کسی، مهربان شدن، دلجویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
قابلیت خم و راست شدن به هر سو، برگشتن، بازگردیدن، آمادگی برای سازگاری با محیط، دیگران یا دشواری ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
از متعلقات یا آوازهای دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مُ)
او راست: دیوان شعر
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ)
از روات است. در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ عُفْ فا)
غالب القطان. او را روایت حدیث است
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ رِ)
او از ابن مسعود و از وی ایاد بن لقیط روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
او از خالد بن عبید و یحیی بن واضح از او روایت کند
او از انس و از او دستوائی و عبدالوارث روایت کنند
او از حسن و از او سری بن یحیی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
از بنی عجل. یکی از شعرا و فصحای عرب. (ابن الندیم). و در موضع دیگر این نام را ابوعرار العجل الاعرابی آورده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَبْ با)
هدهد. پوپو. (المرصع.)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
الاغلبی. چهارمین ازملوک بنی الأغلب بتونس. از سال 223 تا 226 ه. ق، و در المرصع معنی خروس و شپش درشت نیز بر آن افزوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَبْ با)
ثابت بن یحیی بن یسار الرّازی. کاتب و حاسب مأمون خلیفه است. رجوع بتجارب السلف ص 172 چ طهران و رجوع به ثابت... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
کنیت ابلیس
لغت نامه دهخدا
(اَ خَطْ طا)
پلنگ. نمر. (المزهر). ابوخلعه.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَطْ طا)
ابن دحیه بن عمر بن حسن بن جمیل الکلبی الذاتی (شاید: دانی ؟) السبتی الاندلسی، ملقب به ذوالنسبین. ادیب لغوی و محدث. مولد او اندلس به سال 587 هجری قمری بود و وجه تلقیب او به ذوالنسبین آن است که از طرف مادر به حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام و از سوی پدربدحیۀ کلبی صحابی می پیوست. او بیشتر بلاد اسپانیا را در طلب دانش بپیمود و سپس بمراکش و مصر و از آنجا به شام و حجاز و عراق و ایران شد و در مصر ملک عادل او را به تعلیم و تأدیب پسر خویش ملک کامل گماشت و در عصر کامل شهرت و اعتباری بسزا یافت و در اربل بخدمت ملک معظم مظفرالدین رسید. او راست: النبراس فی تاریخ بنی العباس. المستوفی فی اسماء المصطفی. المطرب فی اشعار اهل المغرب. الصارم الهندی فی الرد علی الکندی. در سنۀ 633 بدرود زندگی گفت. بعضی نام او را عمر بن حسن بن علی بن محمد الجمیل بن فرح بن خلف بن قومس بن مزلال بن ملال بن بدر گفته اند. و رجوع به ابن دحیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ابن علوان مغربی. یکی از زهاد و مشایخ اهل سلوک در مائۀ سیم. وی مجاور مکّه بود و صحبت ابوهارون اندلسی دریافته بود. مدفن او مکه و وفات وی در اواخر مائۀ سیم هجری قمری است. رجوع به نامۀ دانشوران ج 2 ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَتْ تا)
غراب. (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ)
مکیالی است. (المزهر). پیمانه ای است سختن خرما و جو و گندم و دیگر حبوب را. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باشه. باشق. ابوسراقه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ طَ)
محدّث است. محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
مولی القوم بالمدینه ؟ او از عبدالله بن هداج و از او ابراهیم بن المنذر روایت کرده است
شداد بن عبدالله. یحیی بن کثیر و اوزاعی از او حدیث کنند
لغت نامه دهخدا
(اَ عَمْ ما)
اسب فارسی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِ)
نام حیوانی دریائی. (نخبهالدّهر)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَرَ / رِ)
مهربان گشتن خواستن. (منتهی الارب). مهربانی خواستن. (غیاث). مهربانی کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، خواندن بسوی فتنه، رسن تافتن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عِ)
فارس بن ابی الحسن. یازدهمین از ملوک بنی مرین بمراکش. هنگامی که پدر او ابوالحسن در اندلس شکست خورد و آوازه افتاد که وی کشته شده است ابوعنان که در این وقت والی الجزایر بود متوجه فاس گشته و به سال 749 هجری قمری بر تخت پدر نشست. سپس ابوالحسن بازگشت و پسر از سپردن تاج و تخت به پدر سرباز زد و میان آندو دو سال محاربات پیوست و در سال 752 ابوالحسن وفات یافت و ابوعنان بی منازعی سلطان مراکش گشت و سپس بنی زیان بملک او تاختند و جزایر و تونس را متصرف گشتند و او با آنان جنگ کرد و غالب آمد و املاک مغصوبه از ایشان مسترد داشت و در سال 759 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
نام آوازی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
دو تا شدن و باز گردیدن و خم شدن، میل کردن، تاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعطاف
تصویر استعطاف
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابو عطا
تصویر ابو عطا
گوشه ایست در دستگاه همایون، گوشه ایست در دستگاه شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
بخش آفرین گوشه ای در دستگاه شور و دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعطاف
تصویر استعطاف
((اِ تِ))
مهربانی خواستن، دل به دست آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
((اِ عِ))
خم شدن، کج شدن، خمیدگی، خم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابوعطا
تصویر ابوعطا
((~. عَ))
گوشه ای است در دستگاه همایون و شور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انعطاف
تصویر انعطاف
نرمش
فرهنگ واژه فارسی سره