جدول جو
جدول جو

معنی استعطاف

استعطاف((اِ تِ))
مهربانی خواستن، دل به دست آوردن
تصویری از استعطاف
تصویر استعطاف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استعطاف

استعطاف

استعطاف
مهربان گشتن خواستن. (منتهی الارب). مهربانی خواستن. (غیاث). مهربانی کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، خواندن بسوی فتنه، رسن تافتن خواستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استعفاف

استعفاف
پاکدامنی خواستن، به پاکی گراییدن، پارسایی باز ایستادن از ناروا کاری
فرهنگ لغت هوشیار

استعلاف

استعلاف
علف خواستن ستور به آواز حمحمه. (منتهی الارب) ، به همه فارسیدن. (زوزنی). همه را فرارسیدن. (تاج المصادر بیهقی)، نیک خندیدن. یقال: استغرق فی الضحک. (منتهی الارب)، فراگرفتن سطبری شکم شتر پیش بند را چندان که تنگ گردد. (منتهی الارب)، تجاوز کردن، بتمام توانائی خود کاری کردن، غرقه شدن. غرق شدن. فرورفتن در، الاستغراق، هو الشمول لجمیع الافراد بحیث لایخرج عنه شی ٔ. (تعریفات جرجانی). الاستغراق، بالراء، هو عند الصوفیه ان لایلتفت قلب الذاکر الی الذکر فی اثنأالذکر و لا الی القلب و یعبّر العارفون عن هذه الحاله عن الفناء. کذا فی مجمعالسلوک. و تعریف الاستغراق قد سبق فی لفظ المعرفه فی فصل الفاء من باب العین المهمله. (کشاف اصطلاحات الفنون) : از حضرت سلطان العارفین ابویزید قدس اﷲ روحه العزیز منقول است که هرچگاه از عالم استغراق بازمی آمد این چنین معامله می فرمودند. (انیس الطالبین بخاری). آن جانور (حربا) از حالت استغراق (در جمال آفتاب) بازآمد و پشت خود را بر زمین نهاد و روی به آسمان کرد. (انیس الطالبین بخاری).
- استغراق داشتن، فرورفتن در
لغت نامه دهخدا

استعطار

استعطار
عطر آلودن خواستن، پیمان کردن با کسی: استعهد من صاحبه، سوگندنامه یا بیعنامه نوشتن، تاوان دادن کسی را از خود یااز نفس خود: استعهد فلاناً من نفسه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استعطاء

استعطاء
عطا خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا