تبانی (امام...). او به روزگار سامانیان امام حنفیان غزنه است در 385 و ابوسلیمان داود بن یونس و برادر او قاضی زکی محمود از شاگردان ابوصالح باشند. وفات ابوصالح به سال 400 در غزنه بود. رجوع به آل تبّان و رجوع به تبانیان و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب طاب ثراه ص 195 و 205 شود منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان. یکی از ملوک سامانی متوفی به 365 هجری قمری رجوع بمنصور شود
تبانی (امام...). او به روزگار سامانیان امام حنفیان غزنه است در 385 و ابوسلیمان داود بن یونس و برادر او قاضی زکی محمود از شاگردان ابوصالح باشند. وفات ابوصالح به سال 400 در غزنه بود. رجوع به آل تبّان و رجوع به تبانیان و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب طاب ثراه ص 195 و 205 شود منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان. یکی از ملوک سامانی متوفی به 365 هجری قمری رجوع بمنصور شود
میزان بصری. از روات است. در دنیای حدیث شناسی، روات به عنوان مهم ترین منابع علمی شناخته می شوند. این افراد به عنوان رابط میان پیامبر (ص) و امت اسلامی عمل کرده و سنت نبوی را از نسل به نسل انتقال داده اند. نقش روات در فهم دقیق قرآن و سنت پیامبر نیز غیرقابل انکار است، زیرا احادیث از طریق آنان به فقیهان و مفسران منتقل شده اند.
میزان بصری. از روات است. در دنیای حدیث شناسی، روات به عنوان مهم ترین منابع علمی شناخته می شوند. این افراد به عنوان رابط میان پیامبر (ص) و امت اسلامی عمل کرده و سنت نبوی را از نسل به نسل انتقال داده اند. نقش روات در فهم دقیق قرآن و سنت پیامبر نیز غیرقابل انکار است، زیرا احادیث از طریق آنان به فقیهان و مفسران منتقل شده اند.
میسره. تابعی است. او از علی بن ابیطالب علیه السلام و از او عطأ بن السائب روایت کند. واژه تابعی در علم حدیث جایگاهی کلیدی دارد. کسی که پیامبر (ص) را ندیده اما صحابی را ملاقات کرده و از او روایت حدیث کرده باشد، تابعی خوانده می شود. این افراد در صحت و اصالت زنجیره روایی نقش اساسی دارند. اعتماد علمای حدیث به تابعین به قدری زیاد است که نام بسیاری از آنان در صحیح ترین منابع حدیثی آمده است، از جمله در کتاب های صحیح بخاری و مسلم. میسره. تابعی است. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام. واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
میسره. تابعی است. او از علی بن ابیطالب علیه السلام و از او عطأ بن السائب روایت کند. واژه تابعی در علم حدیث جایگاهی کلیدی دارد. کسی که پیامبر (ص) را ندیده اما صحابی را ملاقات کرده و از او روایت حدیث کرده باشد، تابعی خوانده می شود. این افراد در صحت و اصالت زنجیره روایی نقش اساسی دارند. اعتماد علمای حدیث به تابعین به قدری زیاد است که نام بسیاری از آنان در صحیح ترین منابع حدیثی آمده است، از جمله در کتاب های صحیح بخاری و مسلم. میسره. تابعی است. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام. واژه تابعی یکی از مفاهیم کلیدی در علم رجال و تاریخ اسلامی است. تابعی کسی است که پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده، اما با یکی از اصحاب او دیدار داشته و از ایشان تعلیم گرفته است. در منابع معتبر اسلامی، تابعین جایگاه ویژه ای دارند زیرا آنان واسطه ای مطمئن برای نقل سنت و معارف دینی به نسل های بعدی بودند. نام بسیاری از تابعین در کتب معتبر حدیث آمده است.
میسره. تابعی است و از سویدبن غفله روایت کند. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند.
میسره. تابعی است و از سویدبن غفله روایت کند. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند.
با هم آشتی کردن و نیکوئی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصّلاح. اصتلاح (اصطلاح). تصالح. خلاف تخاصم و اختصام. (قطر المحیط). و رجوع به اصلاح و اصتلاح (اصطلاح) و تصالح شود
با هم آشتی کردن و نیکوئی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصّلاح. اصتلاح (اصطلاح). تصالح. خلاف تخاصم و اختصام. (قطر المحیط). و رجوع به اصلاح و اصتلاح (اصطلاح) و تصالح شود
ابراهیم. سیزدهمین ملوک بنومرین بمراکش. او معاصر مورخ و حکیم مشهور ابن خلدون است. و ابن خلدون ریاست کتّاب و سرکاتبی او داشت. پس از مرگ پدر برادر ابوسالم، ابوعنان بسلطنت رسید و ابوسالم بغرناطه نفی شد، و بعد از مرگ ابوعنان مردم مراکش او را نامزد پادشاهی کرده و از غرناطه به سال 760 هجری قمری بطلبیدند لکن امیر غرناطه محمد بن ابی الحاج بدین امر رضا نمیداد و وی را از بازگشت بمراکش مانع می آمد، عاقبت به میانجی گری و پایمردی پادشاه قشتاله وی بمراکش شد و ملک موروث را قبضه کرد. پس از دو سال (سال 762) امرا با برادر او تاشفین بیعت کردند واو مغلوب و مقتول گشت.
ابراهیم. سیزدهمین ِ ملوک بنومرین بمراکش. او معاصر مورخ و حکیم مشهور ابن خلدون است. و ابن خلدون ریاست کتّاب و سرکاتبی او داشت. پس از مرگ پدر برادر ابوسالم، ابوعنان بسلطنت رسید و ابوسالم بغرناطه نفی شد، و بعد از مرگ ابوعنان مردم مراکش او را نامزد پادشاهی کرده و از غرناطه به سال 760 هجری قمری بطلبیدند لکن امیر غرناطه محمد بن ابی الحاج بدین امر رضا نمیداد و وی را از بازگشت بمراکش مانع می آمد، عاقبت به میانجی گری و پایمردی پادشاه قشتاله وی بمراکش شد و ملک موروث را قبضه کرد. پس از دو سال (سال 762) امرا با برادر او تاشفین بیعت کردند واو مغلوب و مقتول گشت.
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی مکی. و بعضی کنیت او را ابوالولید گفته اند. رجوع به ابن جریح ابوخالد عبدالملک... شود ابن جریح، عبدالملک بن عبدالعزیز. تابعی است و کنیت دیگر اوابوالولید است. رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی مکی. و بعضی کنیت او را ابوالولید گفته اند. رجوع به ابن جریح ابوخالد عبدالملک... شود ابن جریح، عبدالملک بن عبدالعزیز. تابعی است و کنیت دیگر اوابوالولید است. رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
عباسه دختر فضل و زن احمد بن حنبل. درگذشته به سال 241 هق. و از زنان محدث و نیکوکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 225). و رجوع به خیرات حسان ج 2 ص 176 شود، است، کرنبیه (نوعی طعام) ، مقره (حوض آب). (المرصع)
عباسه دختر فضل و زن احمد بن حنبل. درگذشته به سال 241 هَق. و از زنان محدث و نیکوکار بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 225). و رجوع به خیرات حسان ج 2 ص 176 شود، اِست، کرنبیه (نوعی طعام) ، مقره (حوض آب). (المرصع)
محمد بن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصر بن عضدالدوله بن بویۀ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هجری قمری به واسط بود و او برکشیدۀ موفق وزیر است و در390 با موفق بشیراز بود و نیابت وی داشت پس از گرفتاری موفق بمقام وزارت ارتقا یافت و در 393 بهاءالدوله وی را عزل و دستگیر کرد و بار دیگر بوزارت بهاءالدوله و پسر او سلطان الدوله رسید و در سال 401 هجری قمریبهاءالدوله او را بدفع شر هلال نامزد کرد و او بر هلال غالب شد و ذخائر قلاع کردستان را بدارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد و بعد آن در بغداد ریاست داشت ومتولی کارهای عراق بود و به سال 406 هجری قمری بحکم سلطان الدوله در نواحی اهواز کشته شد. و صاحب حبیب السیر گوید: او بوفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر ومقابله بنام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنۀ سبع و اربع مائه (407 هجری قمری) به اجل طبیعی درگذشت و در روضهالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان الدوله در ضمیر داشتند از مشرف الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند. و ابن خلکان گوید: ابوغالب محمد بن علی بن خلف ملقب بفخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصر بن عضدالدوله و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمد بن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلندهمت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیده ترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیز بن نباتۀ شاعر که در مدیح فخرالملک قصیده های غرا دارد و از آن قصائد است نونیۀ او و دو بیت ذیل از آن است: لکل فتی قرین حین یسمو و فخرالملک لیس له قرین انخ بجنابه و احکم علیه بما امّلته و انا الضمین. و معنی شعر این است: هر آنکس که بمقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست. بدو فرودآی و هرحکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همه آنها پذیرفتارم. ابن خلّکان گوید: بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیدۀ نونیه فوق قصیده ای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من بپذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر تست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شدمالی به وی داد و این خبر بفخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مدّاحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جملۀ مدایح او قصیدۀ رائیه ای است که دو بیت آن این است: اری کبدی و قد بردت غلیلا امات الهم ام عاش السرور ام الأیّام خافتنی لأنی بفخرالملک عنها استجیر. و ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرخی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعه ها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت: السعایه قبیحه و ان کانت صحیحه فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذالله ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفاره من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب. والسلام. و محاسن فخرالملک بسیار است و حرمت و جاه و عزّ او بر جای بماند تا آنگاه که مخدوم وی سلطان الدوله بعلتی بر وی برآشفت وی را بزندان کرد و بدامنۀ کوهی نزدیک اهواز بکشت و این بروز سه شنبۀ بیست و هفتم ربیع الاول سال چهارصدوهفت بود و سپس کسان او استخوانهای وی را بمشهدی که در آن نزدیکی است در سال 408 هجری قمری نقل کردند و ابوعبدالله احمد بن القادسی در اخبارالوزراء خود گوید که فخرالملک وزیر چون در پاره ای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبۀ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردیرا بستم بکشت و زوجه مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک بزیارت مشهد باب التین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصه ها و شکوی نامه ها که بتو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها بخدای برداشته ام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصۀ آنزن صدور یافته است. نخست او را بلشگرگاه سلطان الدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را بجرگاه بردند و اموال و خزائن وکرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و بتاریخ مذکور بکشتند. بروایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و بقولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را بابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است. و رجوع به حبط ج 1 ص 352، 353، 354 شود
محمد بن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصر بن عضدالدوله بن بویۀ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هجری قمری به واسط بود و او برکشیدۀ موفق وزیر است و در390 با موفق بشیراز بود و نیابت وی داشت پس از گرفتاری موفق بمقام وزارت ارتقا یافت و در 393 بهاءالدوله وی را عزل و دستگیر کرد و بار دیگر بوزارت بهاءالدوله و پسر او سلطان الدوله رسید و در سال 401 هجری قمریبهاءالدوله او را بدفع شر هلال نامزد کرد و او بر هلال غالب شد و ذخائر قلاع کردستان را بدارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد و بعد آن در بغداد ریاست داشت ومتولی کارهای عراق بود و به سال 406 هجری قمری بحکم سلطان الدوله در نواحی اهواز کشته شد. و صاحب حبیب السیر گوید: او بوفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر ومقابله بنام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنۀ سبع و اربع مائه (407 هجری قمری) به اجل طبیعی درگذشت و در روضهالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان الدوله در ضمیر داشتند از مشرف الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند. و ابن خلکان گوید: ابوغالب محمد بن علی بن خلف ملقب بفخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصر بن عضدالدوله و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمد بن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلندهمت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیده ترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیز بن نباتۀ شاعر که در مدیح فخرالملک قصیده های غرا دارد و از آن قصائد است نونیۀ او و دو بیت ذیل از آن است: لکل فتی قرین حین یسمو و فخرالملک لیس له قرین انخ بجنابه و احکم علیه بما امّلته و انا الضمین. و معنی شعر این است: هر آنکس که بمقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست. بدو فرودآی و هرحکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همه آنها پذیرفتارم. ابن خلّکان گوید: بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیدۀ نونیه فوق قصیده ای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من بپذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر تست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شدمالی به وی داد و این خبر بفخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مدّاحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جملۀ مدایح او قصیدۀ رائیه ای است که دو بیت آن این است: اری کبدی و قد بردت غلیلا امات الهم ام عاش السرور ام الأیّام خافتنی لأنی بفخرالملک عنها استجیر. و ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرخی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعه ها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت: السعایه قبیحه و ان کانت صحیحه فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذالله ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفاره من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب. والسلام. و محاسن فخرالملک بسیار است و حرمت و جاه و عزّ او بر جای بماند تا آنگاه که مخدوم وی سلطان الدوله بعلتی بر وی برآشفت وی را بزندان کرد و بدامنۀ کوهی نزدیک اهواز بکشت و این بروز سه شنبۀ بیست و هفتم ربیع الاول سال چهارصدوهفت بود و سپس کسان او استخوانهای وی را بمشهدی که در آن نزدیکی است در سال 408 هجری قمری نقل کردند و ابوعبدالله احمد بن القادسی در اخبارالوزراء خود گوید که فخرالملک وزیر چون در پاره ای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبۀ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردیرا بستم بکشت و زوجه مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک بزیارت مشهد باب التین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصه ها و شکوی نامه ها که بتو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها بخدای برداشته ام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصۀ آنزن صدور یافته است. نخست او را بلشگرگاه سلطان الدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را بجرگاه بردند و اموال و خزائن وکرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و بتاریخ مذکور بکشتند. بروایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و بقولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را بابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است. و رجوع به حبط ج 1 ص 352، 353، 354 شود
ابن برعش. سلطان یمن از بنی حمیر. او پس از پدر خویش برعش مالک تخت و تاج شد و مدت پنجاه سال پادشاهی راند و بعضی گفته اند او در اواخر دولت خود بجانب شمال لشکر کشید و تا ظلمات برفت و براه درگذشت و امرا و ارکان دولت وی بیمن بازگشتند و پسر او موسوم به اقرن را بپادشاهی برداشتند. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 92 شود
ابن برعش. سلطان یمن از بنی حمیر. او پس از پدر خویش برعش مالک تخت و تاج شد و مدت پنجاه سال پادشاهی راند و بعضی گفته اند او در اواخر دولت خود بجانب شمال لشکر کشید و تا ظلمات برفت و براه درگذشت و امرا و ارکان دولت وی بیمن بازگشتند و پسر او موسوم به اقرن را بپادشاهی برداشتند. رجوع به حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 92 شود
نضر بن مشرس. محدث است و ابونعیم قاری بلخی از او روایت کند. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
نضر بن مشرس. محدث است و ابونعیم قاری بلخی از او روایت کند. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
سلیم بن قیس هلالی عامری. ابن الندیم گوید: او از اصحاب امیر المؤمنین علی علیه السلام است وآنگاه که حجّاج کشتن او خواست او بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او ویرا پناه داد. و وقتی که مرگ ابوصادق نزدیک گشت به ابان گفت برادرزاده ترا بر من حقی است و مرگ من دررسیده است و از اوامر رسول صلوات الله علیه برخی بر او برشمرد و کتابی بدو داد. و این همان کتاب مشهور سلیم بن قیس است که تنها ابی عیاش از او روایت کرده است و اولین کتاب شیعه همانست
سُلیم بن قیس هلالی عامری. ابن الندیم گوید: او از اصحاب امیر المؤمنین علی علیه السلام است وآنگاه که حجّاج کشتن او خواست او بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او ویرا پناه داد. و وقتی که مرگ ابوصادق نزدیک گشت به ابان گفت برادرزاده ترا بر من حقی است و مرگ من دررسیده است و از اوامر رسول صلوات الله علیه برخی بر او برشمرد و کتابی بدو داد. و این همان کتاب مشهور سلیم بن قیس است که تنها ابی عیاش از او روایت کرده است و اولین کتاب شیعه همانست
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
تاج الدین فارسی شیرازی. او پس از عزل مؤیدالدین مرزبان بسعی اتابک بوزابه، به وزارت مسعود بن محمد سلجوقی (527 -547 هجری قمری) رسید لکن چون عقل و کیاستی وافی نداشت پس از قتل بوزابه معزول و به شیراز بازگشت. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 214 و حبط ج 1 ص 384 شود فریدالدین عطار. محمد بن ابی بکر ابراهیم نیشابوری. کنیت او بقول مشهور ابوحامد است. رجوع به فریدالدین... شود علی بغدادی. او راست: عیون التواریخ. و حمدالله مستوفی از این کتاب نقل کرده است. رجوع به حبط ج 1 ص 358 شود
محبوب بن موسی. از روات حدیث است. در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.
محبوب بن موسی. از روات حدیث است. در تاریخ علم حدیث، روات نقش محوری در حفظ و انتقال سنت پیامبر اسلام (ص) ایفا کرده اند. این افراد با جمع آوری و تحلیل دقیق روایت ها، کمک کرده اند تا مسلمانان از منابع صحیح دینی استفاده کنند. به همین دلیل، روات به عنوان نگهبانان علم حدیث شناخته می شوند که در مقابل هرگونه تحریف یا تغییر در احادیث ایستاده اند.