محمد بن علی بن خلف واسطی ملقب به فخرالملک وزیر بهاءالدوله ابونصر بن عضدالدوله بن بویۀ دیلمی و وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو. مولد وی به سال 354 هجری قمری به واسط بود و او برکشیدۀ موفق وزیر است و در390 با موفق بشیراز بود و نیابت وی داشت پس از گرفتاری موفق بمقام وزارت ارتقا یافت و در 393 بهاءالدوله وی را عزل و دستگیر کرد و بار دیگر بوزارت بهاءالدوله و پسر او سلطان الدوله رسید و در سال 401 هجری قمریبهاءالدوله او را بدفع شر هلال نامزد کرد و او بر هلال غالب شد و ذخائر قلاع کردستان را بدارالسلام بغداد تسلیم بهاءالدوله کرد و بعد آن در بغداد ریاست داشت ومتولی کارهای عراق بود و به سال 406 هجری قمری بحکم سلطان الدوله در نواحی اهواز کشته شد. و صاحب حبیب السیر گوید: او بوفور فضیلت و علو همت موصوف بود و در تربیت علما و فضلا مراسم اهتمام بجای می آورد و ابن جاماسب کتاب فخری را در جبر ومقابله بنام او تصنیف کرد و در تاریخ یافعی مسطور است که فخرالملک در سنۀ سبع و اربع مائه (407 هجری قمری) به اجل طبیعی درگذشت و در روضهالصفا آمده است که در آن وقت که مشرف الدوله در بغداد اظهار مخالفت برادر می کرد ابوغالب و جمعی از امرای دیلم که محبت سلطان الدوله در ضمیر داشتند از مشرف الدوله رخصت طلبیدند که به اهواز رفته متعلقان خود را به بغداد رسانند مشرف الدوله دستوری داد و ابوغالب را مصاحب ایشان گردانید که خلف وعد نکنند چون دیالمه به اهواز رسیدند در هواداری سلطان الدوله ظاهر گشته فخرالملک را بکشتند. و ابن خلکان گوید: ابوغالب محمد بن علی بن خلف ملقب بفخرالملک وزیر بهاءالدوله ابی نصر بن عضدالدوله و پس از وفات بهاءالدوله وزیر پسر او سلطان الدوله ابی شجاع فناخسرو بود و او علی الاطلاق پس از ابی الفضل محمد بن العمید و صاحب بن عباد از بزرگترین وزراء آل بویه است و اصل او از واسط است و پدر او صیرفی بود. و ابوغالب وزیری فراخ کندوری و بلندهمت و بسیار فضائل و افضال و بزرگ عطا و نوال بود و جماعتی از اعیان و شعرای عصر بر او گرد آمدند و مدح او کردند و بگزیده ترین قصاید خویش با تقریظ وی پرداختند و از آن جمله است ابونصر عبدالعزیز بن نباتۀ شاعر که در مدیح فخرالملک قصیده های غرا دارد و از آن قصائد است نونیۀ او و دو بیت ذیل از آن است: لکل فتی قرین حین یسمو و فخرالملک لیس له قرین انخ بجنابه و احکم علیه بما امّلته و انا الضمین. و معنی شعر این است: هر آنکس که بمقامی بلند رسد او را همالی است و فخرالملک را همال و همانندی نیست. بدو فرودآی و هرحکم که خواهی بر وی بران و من به برآمدن همه آنها پذیرفتارم. ابن خلّکان گوید: بعض علمای ادب مرا حکایت کرد که شاعری پس از قصیدۀ نونیه فوق قصیده ای در مدح فخرالملک بگفت و او وی را صلتی داد که شاعر را پسند نیفتاد و شعر خویش به ابن نباته فرستاد و گفت تو مرا فریفتی و من بپذیرفتاری تو این مدیحه بگفتم و ضمان جایزه و صلت آن بر تست ابن نباته تا آنجا که شاعر راضی شدمالی به وی داد و این خبر بفخرالملک برداشتند و او مالی گزاف به ابن نباته فرستاد. و دیگر از مدّاحان فخرالملک مهیار مرزویه کاتب و شاعر مشهور است و از جملۀ مدایح او قصیدۀ رائیه ای است که دو بیت آن این است: اری کبدی و قد بردت غلیلا امات الهم ام عاش السرور ام الأیّام خافتنی لأنی بفخرالملک عنها استجیر. و ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرخی کتاب الفخری را در جبر و مقابله و کتاب الکافی را در حساب بنام او کرد و در بعض مجموعه ها خواندم که پیری بدو رقعتی فرستاد و در آن در هلاک شخصی سخت کوشیده بود چون فخرالملک نامه بخواند ورق بگردانید و بر پشت آن نوشت: السعایه قبیحه و ان کانت صحیحه فان کنت اجریتها مجری النصح فخسرانک فیها اکثر من الربح و معاذالله ان نقبل من مهتوک فی مستور و لولا انّک فی خفاره من شیبک لقابلناک بمایشبه مقالک و نردع به امثالک فاکتم هذاالعیب و اتق من یعلم الغیب. والسلام. و محاسن فخرالملک بسیار است و حرمت و جاه و عزّ او بر جای بماند تا آنگاه که مخدوم وی سلطان الدوله بعلتی بر وی برآشفت وی را بزندان کرد و بدامنۀ کوهی نزدیک اهواز بکشت و این بروز سه شنبۀ بیست و هفتم ربیع الاول سال چهارصدوهفت بود و سپس کسان او استخوانهای وی را بمشهدی که در آن نزدیکی است در سال 408 هجری قمری نقل کردند و ابوعبدالله احمد بن القادسی در اخبارالوزراء خود گوید که فخرالملک وزیر چون در پاره ای از واجبات اهمال کرد بزودی دچار معاقبۀ آن گشت و آن این بود که یکی از خاصان وی مردیرا بستم بکشت و زوجه مقتول از فخرالملک داد خواست و وی التفاتی بدان زن نکرد. یکشب که فخرالملک بزیارت مشهد باب التین شده بود زن بدانجا بود گفت ای فخرالملک قصه ها و شکوی نامه ها که بتو رفع کردم و تو در آن ننگریستی و توقیع و پاسخ نکردی اکنون همانها بخدای برداشته ام و در انتظار برآمدن توقیع و صدور پاسخ آنم چون فخرالملک را بگرفتند گفت بیگمان پاسخ قصۀ آنزن صدور یافته است. نخست او را بلشگرگاه سلطان الدوله خواندند و دستگیر کردند از آنجا وی را بجرگاه بردند و اموال و خزائن وکرائم و اولاد و اصحاب او را تحت نظر گرفتند و بتاریخ مذکور بکشتند. بروایتی از اموال او ششصد و سی و چند هزار دینار و بقولی هزارهزار و دویست هزار دینار منطبعه حاصل آمد و ابن خلکان گوید: سید رضی او را بابیاتی رثا گفت و هلال بن صابی اخبار او را در تاریخ خویش به تفصیل نگاشته است. و رجوع به حبط ج 1 ص 352، 353، 354 شود