معنی اوصال - فرهنگ فارسی عمید
معنی اوصال
- اوصال
- وصل ها، وصال ها، پیوستن ها، مقابل هجر ها، مرتبط شدن ها، پیوندها، اعضای بدن، جمع واژۀ وصل
تصویر اوصال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اوصال
اوصال
- اوصال
- جمع وصل، بند اندام ها جمع وصل پیوندها بندها اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
اوصال
- اوصال
- جَمعِ واژۀ وَصْل، جَمعِ واژۀ وَعِل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وعل شود
لغت نامه دهخدا
امصال
- امصال
- بچه افکندن افگانگی (آفگانه بچه نارس که بیفتد)، پیخال افکندن (پیخال فضله مرغان راگویند، برآوردن بارآوردن درخت، دوشیدن همه شیر را، تباه کردن دارایی را ول گساریدن (گساریدن مصرف کردن) ول هزینگی (ولخرجی)
فرهنگ لغت هوشیار