جدول جو
جدول جو

معنی ابوسهیل - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسهیل
(اَ سُ هََ)
یوز. ابوالحکم. (مهذب الأسماء). فهد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ سَ)
نام محلی بشمال افریقیّه نزدیک سلوم
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
رجوع به بوسلیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
###
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.
###
از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.
###
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
###
در جنب علوّ همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرخ است.
###
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.
###
ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو.
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری.
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن.
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا
(اَ ظُ هََ)
عبدالله بن فارس عمری. شیخ است ابوعبدالرحمن سلمی را
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ مَیْ یَ)
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ بُ)
قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبۀ مصر میان شلالۀ یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامسس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّۀ کثیری مجسمه های عظیم رامسس، یک رشته خطوط ((خفته رستۀ)) مهم تاریخی بدانجاست و بومیان آنجا باختلاف لهجه این کلمه را ابوسنبل و ابوسنبول و غیر آن ادا میکنند
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پدر قوّت، نام پنج تن به تورات: اوّل پدر سورئیل رئیس قبیلۀ مرادی. دوم زوجه ابی شور. سوم پسر حوری از اولاد کاد. چهارم زوجه رحبعام. پنجم پدر استر، فردها از شعر:
نبیند کسی نامۀ پارسی
دو بیور (ظ: نوشته) به ابیات صد بار سی.
فردوسی.
آن ابیات امیر را سخت خوش آمد و همگان بپسندیدند و نسخت کردند. (تاریخ بیهقی). و آنرا به آیات و اخبار و ابیات و اشعار مؤکّد گردانیده شود. (کلیله ودمنه)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
ابوطویل شطب الممدود. صحابی است. در علم رجال و حدیث، صحابی جایگاه رفیعی دارد. هر فردی که پیامبر را درک کرده، مسلمان شده و در مسیر اسلام باقی مانده، به عنوان صحابی شناخته می شود. صحابه پل ارتباطی بین پیامبر و نسل های بعدی مسلمانان بودند. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند.
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
ترّه. (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی فی الاسامی). سبزی. ابوالخضره. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ لَ)
تابعی است و از علی علیه السلام روایت کند. در تاریخ اسلام، تابعی به کسانی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر اسلام (ص) علم و دین را دریافت کرده اند. این افراد نقش بسیار مهمی در حفظ و انتقال سنت نبوی داشته اند و به دلیل نزدیکی به صحابه، دارای اعتبار و ارزش علمی بالایی در علوم اسلامی، به ویژه حدیث، فقه و تفسیر هستند. بسیاری از مکاتب فکری اولیه جهان اسلام بر اساس تعلیمات همین تابعین بنا شده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ حَ)
مبارک بن عبدالله. تابعی است و بندار از او روایت کند. تابعی در ادبیات تاریخی و اسلامی به کسی اطلاق می شود که در زمان پس از پیامبر اسلام می زیسته، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها در زمینه دین، فقه، حدیث و اخلاق تعلیم دیده است. بسیاری از مراجع دینی و فقهای اولیه اسلام از تابعین بودند. نقل روایت های آنان در منابع معتبر اسلامی باعث شده است که پژوهشگران با دقت زیاد زندگی و علم این افراد را بررسی کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
پالوده. فالوذج. (مهذب الاسماء) (دهّار). حلوا
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ ی یَ)
عمیر بن یزید. تابعی است. تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نام قلعه ای به افریقیه نزدیک تونس. پس از خرابی قیروان سکنۀ قیروان به قلعۀ ابوطویل هجرت کردند وآن قلعه آبادان شد و مرکز قبائل صنهاجه گردید. و این همان قلعه است که ابویزید خارجی در او تحصن کرد
لغت نامه دهخدا
(اَسَ)
محمد بن حسن زوزنی عارض سلطان مسعود بن محمود بن سبکتکین. او مسعود را بتوقیف صلات امیر محمد بن محمود داشت و نیز بسعایت او ابوعلی حسن بن محمّد میکالی را سلطان مسعود بکشت و آنگاه که بتضریب و سعایت وی سلطان در کشتن آلتونتاش خوارزمشاه ملطفه به قائد نوشت و آلتونتاش آن ملطفه بدست کرد و قائد را بکشت مسعود برای احتراز از ف تنه خوارزم و تلطیف خاطر آلتونتاش ابوسهل را با کسان وی بگرفت و اموال او را ضبط کرد و وی را بقهندز بند کردند. ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود گوید: او یگانه روزگار بود در ادب و لغت و شعر و از اشعار او آورده است در مدح مسعود بن محمود:
السیف والرّمح و النشاب والوتر
غنیت عنها و حاکی رأیک القدر
ما ان نهضت لأمر عزّ مطلبه
الاّ انثنیت و فی اظفارک الظفر
من کان یصطاد فی رکض ثمانیه
من الضراغم هانت عنده البشر
اذا طلعت فلا شمس و لاقمر
اذا سمحت فلا بحر و لا مطر- انتهی.
و باز بزمان مسعود شغل عرض بوی مفوض شد. وهم ابوالفضل در موضعی دیگر از کتاب تاریخ آرد که: این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکّد شده و لاتبدیل لخلق الله و با آن شرارت دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ وجبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فروگرفتی این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکررسانیدی آنگاه لاف زدی که فلان را من فروگرفتم و اگر چنین کارها کرد کیفر کرده چشید و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدندی و پوشیده خنده میزدندی که وی گزاف گوی است، جز استادم که ویرا فرو نتوانست برد با آنهمه حیلت که در باب وی ساخت. و در تتمهالیتیمه او را از اعیان دولت سلطان مسعود غزنوی شمرده و گوید: وی صدری بود که صدر را از جمال و کمال خویش پر می ساخت و از شعر و نثر او پاره ای بیاورده است و از جمله این دو بیت:
عجبت من الاقلام لم تبد خضرهً
و باشرن منه کفه و الاناملا
لو ان الوری کانوا کلاما و احرفا
لکان نعم منها و باقی الانام لا.
و فرّخی را در مدح او قصائد است:
عارض جیش و امیر لشکر میر آنکه او
کرده گیتی را ز روی خویش چون خرّم بهار.
و منوچهری راست:
شاخ بنفشه بر سر زانو نهاده سر
مانندۀ مخالف بوسهل زوزنی.
و رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب در صفحات ذیل شود: 23، 24، 25، 26، 37، 42، 43، 44، 46، 48، 50، 53، 58، 59، 60، 87، 121، 144، 145، 146، 147، 149، 150، 154، 155، 175، 176، 177، 178، 180، 181، 182، 183، 185، 219، 220، 222، 240، 241، 258، 260، 261، 267، 287، 319، 320، 321، 322، 323، 324، 325، 326، 329، 330، 331، 333، 336، 338، 341، 394، 395، 442، 489، 500، 519، 520، 589، 604، 610، 613، 614، 619، 621، 628، 629، 635، 638، 640، 642، 685
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
کبوتر. ابوالهدیل. ابوعکرمه. (مهذب الاسماء). حمام. حمامه. ورقاء. کالوج. سماروک.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
ویجن بن رستم کوهی طبری. ابن ندیم گوید کوهی منسوب بکوه، جبال طبرستان است و ابن قفطی در شرح حال او آورده است: ابوسهل کوهی منجم، فاضلی کامل و عالم به علم هیئت و صنعت آلات ارصاد بود و اشتهار او به روزگار دولت بویهیان و ایام امارت عضدالدوله و بعد از آن است و آنگاه که شرف الدوله به بغداد شد و برادرزادۀ خویش صمصام الدوله بن عضدالدوله را از بغداد براند و بر وی مستولی گشت در سال 378 هجری قمری امر داد تا کواکب سبعه را در مسیر و تنقل و بروج آنان بدان مثال که به روزگار مأمون منجمین وقت کرده بودند رصد کنند و این کار بر عهدۀ ویجن بن رستم کوهی گذاشت و این مرد به هندسه و هیئت معرفتی تمام داشت و درهر دو صناعت بمرتبۀ قصوی و ذروۀ علیا رسیده بود وابوسهل در دارالمملکه بآخر بستان از آنروی باب الخطّابین مکانی اختیار کرد و خانه ای در آنجا پی افکند و برای اینکه اضطرابی در بنیان آن راه نیابد و نشست نکند اساس و قواعد آن خانه سخت محکم کرد و آلات رصدیه را که خود مخترع آن بود در آن خانه بر پا داشت و قطب الدین بن عزالدین لاری در کتاب حل و عقد نجوم بسیاری از کلیات نجوم را از ابوسهل نقل کرده و در دیگر کتب صناعت نیز نام وی بجلالت و عظمت برده شده است و باز، ابن قفطی گوید: بر صحت استخراجات او عدول از علمای ذیفن مکرر دعوت شده و محاضری ممضی و مسجل کرده اند و صورت دو محضر را ابن قفطی آورده است، یکی در 28 صفر 378 مطابق انیران روز خردادماه 357 یزدگردی، راجع برصد شمس و تحویل آن به سرطان و محضر دیگر در سه شنبۀ جمادی الآخر 378 مطابق شهریور روز مهرماه 357 یزدگردی برای تحویل بمیزان. این است ترجمه شهادت نامۀ نخست:بسم اﷲ الرحمن الرحیم. اجتماع کردند جماعتی که خطوط و شهادت آنان در پایان این محضر ثبت است از قضاه و وجوه اهل علم و کتّاب و منجمین و مهندسین در جایگاه فرخندۀ رصد شرقی عظم اﷲ برکته و سعادته در بستان خانه مولای ما الملک السید الاجل المنصور ولی النعم شاهنشاه شرف الدوله و زین الملّه اطال اﷲ بقاه و ادام عزه وتأییده و سلطانه و تمکینه در جانب شرقی مدینهالسلام بروز شنبه دو شب از صفر 378 مانده و آنروز شانزدهم حزیران است از سال 1299 اسکندری و انیران روز است ازخردادماه سال 357 یزدگردی و از مشاهدات ایشان به وسیلۀ آلت مخترعۀ ابوسهل به ثبوت پیوست که آلت مزبوره دلالت کرد بر صحت دخول شمس به رأس السرطان بعد از گذشتن یکساعت معتدلۀ مستویه از شب مذکور، یعنی شبی که صبح آن انیران روز مذکور فوق است و جملگی متفق گشتند بر تیقن باین امر و وثوق بدان و قاطبۀ حضار از منجم و مهندس و کسانی که تعلق بصناعت و خبرت بدان داشتند تسلیم شدند تسلیمی که خلاف در میان آنان نبود، باینکه این آلت جلیلهالخطر بدیعهالمعنی محکمهالصنعه واضحهالدلاله بر جمیع آلات رصدی که تا امروز معروف و معهود بوده در تدقیق فزونی دارد و باز متفق شدند بر اینکه ابوسهل بوسیلۀ این آلت به ابعد غایات در امر مرصود و غرض مقصود نائل آمده است. و نتیجۀ رصد این شد که بعد سمت الرأس از مداررأس السرطان 7 درجه و 50 دقیقه است و میل اعظم که غایت بعد منطقۀ فلک البروج از دائرۀ معدل النهار است 23 درجه و 51 دقیقه و 1 ثانیه است و اینکه عرض آن موضعی که سابقاً گفتیم (آخر بستان دارالمملکه) و رصد در آن واقع شده فلان و فلان است و آن مساوی ارتفاع قطب معدل النهار است از افق موضع مزبور. و نسخۀ شهادت نامۀ دوم این است: بسم اﷲ الرحمن الرحیم و باز به روز سه شنبه سه شب از جمادی الآخر سال 378 گذشته مطابق شهریور روز مهرماه سال 357 یزدگردی و هیجدهمین روز ایلول سال 1299 اسکندری اجتماع کردند جماعتی که خطوط آنان در صدر این شهادتنامه هست از قضاه و شهود و منجمین و مهندسین و دانایان به هندسه و هیئت بدانجا که آلت سابق الذکر نصب بود برای رصد کردن دخول شمس به رأس المیزان بوسیلۀ آلت مزبوره و این امر واقع شد در چهارساعت از روز مزبور گذشته و این روز سه شنبه است و از حضار تمنا میشود که هریک با خط خویش بدرستی آنچه را دیده اند و در آن حضور یافته اند در تاریخ مزبور بنویسند و حسبنا اﷲ و نعم الوکیل. و اسامی شهود حاضر در این مجلس که خطوط آنها در آخر هردو محضر مزبور هست ذیلاً ثبت میشود: القاضی ابوبکر بن صبر، القاضی ابوالحسن الخوزی، ابواسحاق ابراهیم بن هلال، ابوسعد الفضل بن بولس النصرانی الشیرازی، ابوسهل ویجن بن رستم صاحب رصد، ابوالوفا محمد بن محمد حاسب، ابوحامد احمد بن محمد الصغانی صاحب اسطرلاب، ابوالحسن محمد بن محمد السامری، ابوالحسن المغربی. و از تصانیف ابی سهل ویجن بن رستم که در تمادی اعصار در بلاد و امصار متداول و سایر است کتب ذیل است: کتاب مراکز الاکر و این کتاب ناتمام مانده است. کتاب الاصول علی نحو کتاب اقلیدس و آن نیزناقص است. کتاب البرکار التام در دو مقاله. کتاب صنعهالاسطرلاب بالبراهین در دو مقاله. کتاب احداث النقط علی الخطوط. کتاب علی المنطقتین فی توالی الحرکتین انتصاراً لثابت بن قره. کتاب مراکزالدوائر علی الخطوط من طریق التحلیل دون الترکیب. کتاب الزیادات علی ارشمیدس فی المقاله الثانیه. رساله فی استخراج الضلع المسبعفی الدائره. کتاب اخراج الخطین علی نسبه. کتاب الدوائرالمتماسه من طریق التحلیل. و رجوع به ص 75 س 13 تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک و ص 79 س 8 همان کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سُ هََ)
چرز (چکاوک). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ حُ سَ)
سوسمار. (المزهر). رجوع به ابوحسل شود
لغت نامه دهخدا
(اَفُ ضَ)
ابوبکر بن ابی قحافه خلیفۀ رسول صلوات الله علیه. و این کنیت ابی بکر به روزگار جاهلیت بود
لغت نامه دهخدا
(اَ بو وَ)
مردی از عرب که تنها چند شتر لاغر و نزار داشت و سپس شتران او با خوردن رطب فربه شدند و او غنی گردید و در عزّ پس از ذل ّ بدو مثل زنند. (المرصع). و ابوتیل با تاء منقوط نیز آمده است
لغت نامه دهخدا
(اَ بو یِ)
شغال. ابن آوی. ابووائل
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ / اَ نُ هََ)
تابعی است. او از ابن عباس و ازاو قتاده و حسین بن واقد و زیاد بن سعد روایت کنند. مفهوم تابعی در میان مسلمانان به کسانی اطلاق می شود که در زمان حیات پیامبر (ص) زنده بودند، اما موفق به ملاقات او نشدند و به جای آن با صحابه دیدار کردند. تابعین یکی از پایه های مهم در علم حدیث و تفسیر قرآن هستند. به واسطه آنان، سنت پیامبر و سخنان صحابه به نسل های بعدی منتقل شد. تابعین دارای طبقات مختلفی هستند که هر کدام نقش خاصی در تاریخ اسلام ایفا کرده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ شَ)
لقیطبن زرارۀ تمیمی، جوهری. (تاج العروس در مادۀ ن ه ش ل)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ؟)
سلیک بن اعر (؟). صحابی است. صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند.
لغت نامه دهخدا
(اَ شُ بَ)
او راست: کتاب فضائل القرآن. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
یا شعیر ابوسویف. قسمی جو
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
عرفج، چه آتش در آن زود درگیرد. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). آتش عرفج
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابوسریع
تصویر ابوسریع
کرفج گیاهی است که بدان آتش افروزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوسهاق
تصویر ابوسهاق
اشنان دریایی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار