جدول جو
جدول جو

معنی ابوسلیط - جستجوی لغت در جدول جو

ابوسلیط
(اَ سَ)
انصاری بدری. صحابی است از بنی نجّار و نام او سبره یا اسیره و یا اسید و پدر او عمرو است. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوسلیک
تصویر بوسلیک
گوشه ای در دستگاه نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ سَ)
نام محلی بشمال افریقیّه نزدیک سلوم
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرغی از درازپایان. و آنرا طیبط نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
قین، یعنی آهنگر. شوهر دایۀ ابراهیم بن رسول صلوات الله علیه و نام او برأبن اوس است، مزمار
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
طبری گرگانی. شاعری از مردم جرجان و مضجع او نیز بدانجاست و از زمان و ممدوح و دیگر اخبار او چیزی در دست نیست. او راست:
دلم میان دو زلفت نهان شد ای مه روی
ز بهر آنکه ز چشمت همی بپرهیزد
نبینی آن که چو مر زلف را بشانه زنی
سر دو زلف تو در شانه می درآویزد؟
همی بترسم کو را برون برد ز میان
چو دید چشمت و زو رستخیز برخیزد
و گر بخسبد یک چشم زخم وقت سحر
نسیم زلف تو آن خفته را برانگیزد
و گر ببیند غماز غمزۀ تو دلم
هلاک جان بود ار جان از او بنگریزد.
و نیز:
چیست این باژگونه طبع فلک
گاه دیویست زشت و گاه ملک
ز بس این پرگزافه قسمت او
از حقیقت دلم کشیده بشک
بی خرد زو نشسته تکیه زده
زیر دیبای زر و خز و فنک
باخرد را از او بجامۀ خواب
زبرش آتش است و زیر خسک
گوئی ار دهر داد کرد و کند
این چنین داد کی بود ویحک
درک الاسفل است جای امید
بدرج کی رسد کسی ز درک
نیک بختی چو آب و من سمکم
او ز من دور چون سما ز سمک
دیریابست تا کی این گله زو
بجهان دم مزن ز لی و ز لک
فلک از طبع برنگردد تو
بی تکلف مکن گله ز فلک.
رجوع به لباب الالباب چ برون ج 2 ص 66 و رجوع به مجمعالفصحاء ج 1 ص 81 شود، مرد ضعیف
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
شیر. اسد. (المزهر) (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
فیلسوفی یونانی از ماغارویان و از مردم ملیطه شاگرد و خلیفۀاقلیدس بمائۀ چهارم قبل از میلاد و چنانکه دیوجانس لائرتی و فلوطرخس روایت کرده اند او فن جدل به ذیمسطینس آموخت. و مسئلۀ حبّه و خرمن بدو منسوب است.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
ده ابوعلی، قریه ای است بجنوب شرقی کازرون بدوفرسنگی آن
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
نام مقامی از جملۀ دوازده مقام موسیقی. (برهان) (از غیاث) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خُ لَ)
عقبه بن حماد الدمشقی. محدث است. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
عرفج، چه آتش در آن زود درگیرد. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). آتش عرفج
لغت نامه دهخدا
(اَ ؟ ی یَ)
عمیر بن یزید. تابعی است. تابعی واژه ای است که ریشه در تبعیت و پیروی دارد. در اسلام، تابعی به کسی اطلاق می شود که از صحابه پیامبر پیروی کرده است، نه اینکه صرفاً مسلمان باشد. این افراد در حفظ سنت و گسترش معارف دینی سهم عمده ای داشته اند و بسیاری از آنان به عنوان فقیه، محدث و مفسر شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
سکّری حسن بن حسین بن عبیدالله بن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
پالوده. فالوذج. (مهذب الاسماء) (دهّار). حلوا
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ حَ)
مبارک بن عبدالله. تابعی است و بندار از او روایت کند. تابعی در ادبیات تاریخی و اسلامی به کسی اطلاق می شود که در زمان پس از پیامبر اسلام می زیسته، اما با صحابه ارتباط مستقیم داشته و از آن ها در زمینه دین، فقه، حدیث و اخلاق تعلیم دیده است. بسیاری از مراجع دینی و فقهای اولیه اسلام از تابعین بودند. نقل روایت های آنان در منابع معتبر اسلامی باعث شده است که پژوهشگران با دقت زیاد زندگی و علم این افراد را بررسی کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ مَیْ یَ)
تابعی است و از جابر روایت کند. تابعی عنوانی است که در تاریخ اسلامی به مسلمانان نسل دوم داده می شود، کسانی که پیامبر اسلام را ندیدند اما با صحابه معاشرت داشتند. تابعین از نظر علمی، دینی و اخلاقی در مرتبه بالایی قرار داشتند و بسیاری از آنان شاگرد مستقیم بزرگان صحابه بودند. نقش آن ها در تدوین احادیث، احکام فقهی و تفاسیر قرآنی غیرقابل انکار است و آثارشان تا به امروز مورد استفاده قرار می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
ابراهیم. سیزدهمین از امرای بنی مرین مراکش (760- 762 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ ما)
حربا. آفتاب پرست. (منتهی الارب). ابوقلمون. خور. وزغه. خامالاون. اسدالأرض. حربایه. پژمره. ابوحذر. مارپلاس
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
رجوع به بوسلیک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ لَ)
گرگانی. نام شاعری مادح ملوک صفّاری. از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله:
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.
###
به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.
###
از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن.
###
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله.
###
در جنب علوّ همتت چرخ
مانندۀ وشم پیش چرخ است.
###
در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.
###
ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو.
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است:
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری.
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن.
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ ؟)
سلیک بن اعر (؟). صحابی است. صحابی در اصطلاح علم حدیث به مسلمانی اطلاق می شود که پیامبر اکرم (ص) را دیده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر بر آن ایمان باقی مانده است. صحابه در انتقال روایات نبوی، فتوحات اسلامی و تثبیت آموزه های دینی نقش بنیادین داشته اند. آنان از نزدیک ترین یاران پیامبر به شمار می آیند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
رجوع به ابوالملیح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
حمید. او از ابی صالح خوزی حدیث شنوده است
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نام قریه ای نزدیک بردینس بخاور نیل در صعید ادنی از خرۀ اسیوطیه.
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ عَ)
یکی از کنای عرب است و از جمله کنیت ابان پدر عقبه
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ هََ)
یوز. ابوالحکم. (مهذب الأسماء). فهد
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
یا شعیر ابوسویف. قسمی جو
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ وَ)
ابن غفله. محدّث است و شاید ابو در نسخۀ منقولهعنها زائد و این همان سویدبن غفلۀ معروف باشد
قضاعی. از تبیع حدیث شنیده است
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
موضعی از اراضی سودان میان 17 و 18 درجه عرض شمالی. و بدانجا جنگی میان مهدی سودانی محمّدبن عبدالوهاب و انگلیسیان روی داد و از سپاه او 1200 تن بکشتند
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ لَ)
مولی انس بن مالک انصاری. او از انس روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ سُ ما)
کنیت پدر زهیر شاعر است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابو طیط
تصویر ابو طیط
مرغ زیبا از مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوسریع
تصویر ابوسریع
کرفج گیاهی است که بدان آتش افروزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسلیک
تصویر بوسلیک
((سَ))
نام یکی از آهنگ های موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی معین