جدول جو
جدول جو

معنی ابوخلده - جستجوی لغت در جدول جو

ابوخلده(اَ خَ دَ)
بشر بن المعتمر را در رد ابوخلده کتابی است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوخله
تصویر بوخله
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بیخیله، بقلة الحمقا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ کَ دَ)
کفتار. (مهذب الاسماء). کفتار نر. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(خَ / خُ لَ / لِ)
بوخل که خرفه باشد. (برهان). بوخل. خرفه. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) : در سند و هند جرب و حصبه باشد. اسافل به آرد جو و بوخله طلا کنند. (تاریخ بیهق ص 30). رجوع به بوخل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خُشْ شَ)
غفاری. محدث است. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ لَ)
او از ابومرزوق و ابوالعدبس از وی روایت کند
از حارث بن عمیرۀ حارثی روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ خَلْ لا)
شاعر رئیس جاهلی و یکی از اشراف. و زبان بن علی بن عبدالواسع و پسر او خالد بن زبان از ذریۀ اویند
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ)
کنیت ابلیس
لغت نامه دهخدا
مصحف انخسا و انخوسا
لغت نامه دهخدا
مصحف انخسا و انخوسا
لغت نامه دهخدا
(اَ خُ لَ)
عقبه بن حماد الدمشقی. محدث است. در تاریخ اسلام، محدثان نقش برجسته ای در حفظ و گسترش علم حدیث داشتند. آنان با استفاده از قدرت حافظه، پژوهش های میدانی و مصاحبه با راویان مختلف، احادیث صحیح را شناسایی و برای نسل های بعدی ثبت کردند. محدثان در دوران های مختلف با ایجاد قواعد علمی برای بررسی سند و متن حدیث، یکی از مهم ترین ارکان حفظ اصالت دین اسلام را تشکیل می دهند.
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ فَ)
حجاج بن غیاث. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
فضل بن حباب بن محمد بن شعیب بن صخر جمحی بصری. قاضی بصره. از روات اخبار و اشعار و انساب. وفات او بسال 305 هجری قمری بوده است. کتاب الفرسان و کتاب طبقات الشعراء الجاهلین از اوست. و رجوع به فضل... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ رَ)
صنابحی یا صباحی. یکی از صحابۀ رسول صلوات الله علیه است
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ دَ)
موسی بن السائب. محدث است. محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریح قرشی مکی. و بعضی کنیت او را ابوالولید گفته اند. رجوع به ابن جریح ابوخالد عبدالملک... شود
ابن جریح، عبدالملک بن عبدالعزیز. تابعی است و کنیت دیگر اوابوالولید است. رجوع به ابن جریح ابوخالد... شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
سگ. (مهذب الاسماء). کلب. (المزهر).
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
شاهین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ دَلْ لِهْ)
از روات است. روات در علم حدیث به کسانی گفته می شود که در جمع آوری و نقل احادیث از دیگران فعالیت کرده اند. این افراد می توانند صحابه پیامبر، تابعین و حتی نسل های بعدی باشند. در تاریخ اسلام، روات نه تنها مسئول انتقال روایت ها بلکه در تفسیر و تحلیل دقیق این احادیث نیز نقش داشته اند تا از تحریف و اشتباهات جلوگیری کنند.
لغت نامه دهخدا
(اَ خِ عَ)
نمر. (المزهر). پلنگ. ابوخطاب
لغت نامه دهخدا
(اَ عُ دَ)
نبیذ خرما
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بُ دَ)
کنیت جد عبدالله بن هلال
لغت نامه دهخدا
از روات است و بدل بن المحبر از او روایت کند. در دنیای حدیث شناسی، روات به عنوان مهم ترین منابع علمی شناخته می شوند. این افراد به عنوان رابط میان پیامبر (ص) و امت اسلامی عمل کرده و سنت نبوی را از نسل به نسل انتقال داده اند. نقش روات در فهم دقیق قرآن و سنت پیامبر نیز غیرقابل انکار است، زیرا احادیث از طریق آنان به فقیهان و مفسران منتقل شده اند.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ دَ)
عسعس بن سلامه. محدّث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ دَ)
نمیری. او را سی ورقه شعر است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ خَلْ لَ)
ابن بختیشوع بن بختیشوع. طبیبی از خاندان بختیشوعی. او را در طب تصرفاتی بوده و مردم بغداد او را مبارک قدم میشمردند وعمری طویل یافت و به یکشنبۀ نیمۀ جمادی الاولی سال 417 هجری قمری به بغداد درگذشت. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 435 س 8 و رجوع بنامۀ دانشوران ج 2 ص 223 شود
ابلیس. شیطان. ابومرّه. عزازیل. دیو
لغت نامه دهخدا
(اَ بُدْ دُرر)
یاقوت بن عبداﷲ مستعصمی. او اول کس است که در تجوید و تنقیح خط نسخ کوشید و از اقران ابن علقمی وزیر و معاصر مستعصم آخرین خلیفۀ عباسی است. رجوع به یاقوت مستعصمی شود. صاحب کشف الظنون در باب علم الخط کنیت او را ابوالمجد گفته است
یاقوت بن عبدالله رومی موصلی کاتب، ملقب به امین الدین، معروف به ملکی، منسوب به ملکشاه سلجوقی ابن محمد بن ملکشاه. رجوع به یاقوت بن عبدالله شود
یاقوت بن عبدالله حموی رومی. متوفی 626هجری قمری در باب علم الخط از کشف الظنون ذکر او آمده است و نمیدانم کدام یک از موسومین به نام یاقوت است
یاقوت بن عبداﷲ رومی، ملقب به مهذب الدین مولی ابی منصور الجیلی. شاعر و کاتب مشهور. رجوع به یاقوت بن عبداﷲ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
برادرزادۀ ابوایّوب انصاری است و از عم خویش روایت کند
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حَ)
قمری. (دمیری). ورشان. نازو. کناد. طوقدار. مرغ الهی. کبوتر صحرائی
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ حَ)
انصاری خزرجی زید بن اسودبن سهل از بنی نجار. او عقبه و بدر و دیگر مشاهد را دریافته و از تیراندازان مشهور بود وفات وی به سال 31 یا 34 و بقولی 51 هجری قمری بوده است. رجوع به ص 145 حبط ج 1 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَدَ)
از او حکیم بن محمّد بن طلحه روایت کند
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوخلسا
تصویر ابوخلسا
هوه چوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوخله
تصویر بوخله
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین،، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
گردویی که پوستش به آسانی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع دهستان علی آباد قائم شهر موسوم به ابوخیل
فرهنگ گویش مازندرانی