جدول جو
جدول جو

معنی ابوالقاسم - جستجوی لغت در جدول جو

ابوالقاسم
(پسرانه)
پدر قاسم، کنیه پیامبر (ص)
تصویری از ابوالقاسم
تصویر ابوالقاسم
فرهنگ نامهای ایرانی
ابوالقاسم
(اَ بُلْسِ)
ویذوری. خداوند ویذور (در آذربایجان) بزمان سالار مرزبان که در سال 344 هجری قمری ابوالقاسم علی بن جعفر وزیر پنجاه هزار دینار و هدایای چندی بعنوان باج بر او مقرر داشت. ترجمه حال او به دست نیست و ویذور نیز معلوم نیست کجا بوده. رجوع به شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی ج 1 ص 101 و 105 و 136 شود
لغت نامه دهخدا
ابوالقاسم
(اَ بُلْ سِ)
حسن یا احمد یا منصور فردوسی طابرانی طوسی بن اسحاق یا علی یا احمد بن شرف شاه محمد بن منصور بن فخرالدین احمد بن حکیم فرخ. رجوع به فردوسی شود
محمد اول بن اسماعیل عبادی. از امرای اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... ورجوع به ابوالقاسم محمد بن اسماعیل بن عباد... شود
مرحیطی. صاحب قاموس الاعلام کنیه و نسبت مسلمه بن احمد را چنین آورده است و ظاهراً مرحیطی مصحف مجریطی است. رجوع به ابوالقاسم مجریطی شود
محمد ثانی بن معتضد بن عباد ملقب به معتمد عبادی. سومین از امرای عبادی در اشبیلیه. رجوع به ابوالقاسم محمد المعتمد علی الله... شود
عبدالعزیز بن بحر یا جریر یا نحریربن عبدالعزیز. مشهور به ابن براج و ملقب به قاضی سعدالدین. رجوع به ابن براج عبدالعزیز... شود
سیدبن طاوس. و بعضی کنیت او را ابوالحسن و پاره ای ابوموسی گفته اند. رجوع به علی بن موسی بن جعفر مشهور به سیدبن طاوس... شود
علی بن محمد بن ابی الفهم داود بن ابراهیم بن تمیم بن جابر بن هانی بن زید بن عبید بن مالک، قاضی تنوخی. رجوع به علی... شود
عبدالباقی. او راست: ملح الممالح. (کشف الظنون). رجوع به عبدالله یا عبدالباقی بن محمد بن حسن، و رجوع به ابن ناقیا... شود
عبدالرحمن بن خطیب ابی محمد عبدالله بن خطیب ابی عمر. رجوع به عبدالرحمن... شود. و بعضی کنیت عبدالرحمن را ابوزید گفته اند
علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهما السلام... معروف به سید مرتضی. رجوع به علی... شود
علی بن ابی محمد الحسن بن هبه الله فقیه و محدث. معروف به ابن عساکر. رجوع به ابن عساکر ابوالقاسم.. و رجوع به علی... شود
ابن البارزی. رجوع به هبه الله بن عبدالرحیم بن ابراهیم حموی شافعی... و رجوع به ابوالقاسم هبه الله بن عبدالرحیم... شود
ابن فارض. عمر بن ابی الحسن علی بن مرشد بن علی حموی و کنیت دیگر او ابوحفص است. رجوع به ابن فارض و رجوع به عمر... شود
عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسین بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام. رجوع به عبدالعظیم ابوالقاسم... شود
علی بن عبدالله بن دقاق. مشهور به دقیقی نحوی. شاگرد فارسی و رمانی و سیرافی. رجوع به ابوالقاسم علی بن عبیدالله... شود
ابوالحکم. ظاهراً صاحب برید هندوستان بزمان محمود سبکتکین و بزمان مسعود. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 270 و 271 شود
کلوذانی. عبیدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله بن الحسین بن الحسن بن خسروفیروز. رجوع به ابوالقاسم عبیدالله... شود
عبدالرحمن بن ابی عبدالله اصفهانی. معروف به ابن منده. رجوع به بنومنده و رجوع به عبدالرحمن بن ابی عبدالله... شود
علی بن جعفر بن علی اغلبی صقلی، مشهور به ابن قطاع. متوفی 515 هجری قمری رجوع به علی... و رجوع به ابن قطاع... شود
عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله اندلسی مرسی. مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن حبش نحوی. رجوع به عبدالرحمن... شود
محمود بن زنگی بن آقسنقر. یکی از اتابکان شام. ملقب به نورالدین (از 541 تا 569 هجری قمری). رجوع به محمود... شود
دبیر. صاحب برید بلخ از دست مسعود بن محمود بن سبکتکین. وفات 430 هجری قمری رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 576 شود
عبدالرحمن بن عبدالله بن احمد بن اصبغ خثعمی اندلسی مالقی. مشهور به سهیلی. نحوی لغوی. رجوع به عبدالرحمن... شود
عبدالرحمن بن علی نیشابوری. معروف به ابن ابی صادق. رجوع به ابن ابی صادق و رجوع به نامۀ دانشوران ج 1 ص 297 شود
ابن اماجور عبدالله. او راست: جوامع احکام الکسوف و القرانات. و رجوع به ابن اماجور ابوالقاسم عبدالله... شود
مستعلی. احمد بن المستنصر بن الظاهربن الحاکم بن العزیز بن المعزبن القائم بن المهدی. رجوع به مستعلی... شود
هبه الله بن علی. معروف به ابن ماکولا. رجوع به ابن ماکولا ابوالقاسم... و رجوع به هبه الله بن علی... شود
محمد بن هانی. ازدی اندلسی. و بعضی کنیت او را ابوالحسن گفته اند. رجوع به محمد... و رجوع به ابن هانی شود
حاتمک. او پس از امیرک بیهقی به صاحب بریدی خراسان منصوب گشت. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 و 501 شود
احمد بن المستنصر بن الظاهربن الحاکم بن العزیز بن المعزبن القائم بن المهدی. رجوع به مستعلی احمد... شود
عمر بن ابی علی حسین بن عبدالله بن احمد الخرقی. معروف به ابن خرقی. فقیه حنبلی. رجوع به ابن خرقی... شود
عبدالله یا عبدالباقی بن محمد. معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و رجوع به عبدالله بن محمد... شود
عبیدالله بن احمد بن محمد بن عبدالله بن الحسین بن الحسن بن خسروفیروز کلوذانی. رجوع به عبیدالله... شود
سمرقندی. رجوع به ابوالقاسم لیثی سمرقندی و نیز رجوع به ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل سمرقندی شود
قهرمان داستانی است تألیف ابواحمد محمد بن مطهر ازدی و مؤلف در این داستان بسیاری از معلومات وسیعۀ خویش را در موضوع شعر و ادب و امثال آورده است. رجوع بدائره المعارف اسلام شود
لغت نامه دهخدا
ابوالقاسم
بر نام پیامبر اسلام (ص)
تصویری از ابوالقاسم
تصویر ابوالقاسم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن سلامه بن نصر بن علی، مکنی به ابوالقاسم. مفسر و نحوی از مردم بغداد بود و حلقۀ درسی در جامع منصور داشت. به سال 410 هجری قمری درگذشت. از آثار اوست: ’الناسخ و المنسوخ فی القرآن’ که کتاب کوچکی است از روایت ابومحمد رزق الله بن عبدالوهاب بن عبدالعزیز التمیمی و کتاب ’المسائل المنثوره’ در نحو و تفسیر. (از اعلام زرکلی ج 9 ص 59)
لغت نامه دهخدا
ابن حبیب. او راست: تفسیری و ثعلبی گوید: از او چندین بار این تفسیر استماع کرده ام
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
شیدان، دهی از دهستان کره سنی است که در بخش شاهپور شهرستان خوی واقع است و 117 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ابن بن ّ. محدث است
لغت نامه دهخدا
ابن بشران. او راست: جزئی در حدیث. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن العراد. یکی از اصحاب و متفقهین بمذهب محمد بن جریر طبری. و از اوست: کتاب الاستقصاء در فقه. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن محمد بن ابراهیم حضرمی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن الطحان، اصلش از حضرموت و خود از مردم مصر و مورخ و فاضل و مترجم و عالم حدیث بود. او راست: 1- تاریخ علمای اهل مصر. 2- ذیل بر تاریخ مصر تألیف ابن یونس. 3- المختلف و المؤتلف در انساب عرب. مرگ یحیی به سال 416 هجری قمری بود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
ابراهیم بن محمد بن زکریا معروف به ابن افلیلی و برخی کنیت او را ابواسحاق گفته اند. رجوع به ابراهیم افلیلی... و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 316 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن عبدالله بن عمر مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن الصفار. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 2ص 40) آرد: ابن الصفار، وی ابوالقاسم احمد بن عبدالله بن عمر متحقق در علم عدد و هندسه و نجوم بود و در قرطبه بتعلیم این علوم پرداخت و او را زیجی مختصر بر مذهب سندهند است و نیز او راست کتابی در عمل باسطرلاب، موجز و نیکوعبارت و قریب المأخذ و ازجملۀ تلامذۀ او ابوالقاسم مسلمه بن احمد المرحیطی است و ابن الصفار پس از فتنه ای که بقرطبه روی داد از آنجا بیرون شد و در شهر دانیه پایتخت امیر مجاهد عامری در ساحل بحر اندلس شرقی مستقر شد و در همانجا درگذشت رحمه الله. و گروهی از اهل قرطبه نزد او تلمذ کرده اند ازجمله ابومسلم بن خلدون و ویرا برادری بود به نام محمد و مشهور بعمل اسطرلاب که در اندلس پیش از او در این کار از وی ماهرتر نبود. و ابن صفار راست از کتب: زیج مختصر علی مذهب السند هند و کتاب فی العمل بالاسطرلاب. و رجوع به ابن صفار در همین لغت نامه و طبقات قاضی صاعد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
ابن اخشید. اخشید به سال 334 هجری قمری درگذشت و دو پسر صغیر برجای ماند به نام ابوالقاسم و ابوالحسن. و ابوالمسک کافور غلام حبشی اخشید که سمت اتابکی ابوالقاسم داشت پس از اخشید اورا بر اریکۀ ملک نشاند و بنام او برتق و فتق امور ملک پرداخت و پس از پانزده سال (349 هجری قمری) ابوالقاسم درگذشت و کافور بعد از وی ابوالحسن بن اخشید را بپادشاهی برداشت. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 358 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
ابن ابوبکر بن قحافه، مکنی به ابوالقاسم و مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه (که بعد از فوت ابوبکر با علی (ع) ازدواج کرد) . وی روز 25 ذوالقعده سال حجهالوداع (دهم هجری قمری) در ذوالحلیفه میان راه مکه و مدینه متولد شد. پس از مرگ پدر، علی علیه السلام او را تربیت کرد. در جنگ جمل و صفین همراه علی (ع) بود و در ماه رمضان سال 37 هجری قمری از جانب وی حاکم مصر شد. در حکومت وی بر مصر معاویه بن ابوسفیان سپاهی بفرماندهی عمرو بن العاص به جنگ او فرستاد پس از مقابله و درگرفتن جنگ ناگزیر ازفرار شد و به خرابه ای (خانه زنی) پناه برد. او را از آنجا بیرون کشیدند و در ماه صفر سال 38 هجری قمری به قتل رساندند و جسد او را در پوست خری مرده گذاردندو سوزانیدند. قاتل وی معاویه بن خدیج سکرین است. در چگونگی قتل وی خلاف است زیرا علاوه بر آنچه گفته شد روایت دیگری است که وی را عمرو العاص با شکنجه بقتل رسانید. محمد بن ابی بکر از اصحاب علی (ع) و مردی پارسا و عالم بود. پس از قتل محمد، عایشه عهده دار تربیت ابوالقاسم فرزند او شد و او نیز مردی باتقوی و درست کاربود. (از اسدالغابه ج 4 ص 324 و الاصابه ج 6 ص 151)
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن یوسف بن کج دینوری، مکنی به ابوالقاسم. فقیه نامی و از امامان شافعی از مردم دینور بود و به قضاوت آنجا رسید و به دست عیاران در همانجا به سال 405 هجری قمری کشته شد. کتابهای بسیاری نوشت که مورد استفادۀ فقها قرار گرفت. یوسف در حفظ احکام مذهب شافعی مثل بود. کتاب ’وجه’ در فقه شافعی از اوست.
لغت نامه دهخدا
ابن حاتم بن زیاد بن اسماء عسکری، مکنی به ابوالقاسم، از اهل سنت بود و به سال 299 هجری قمری درگذشت. او از ثقات بود و عبدالله بن جعفر و یزید زهری و جز آن دو از وی روایت دارند. (از ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 359)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
عبدالملک بن درباس بن فیر الهدیانی المارانی، قاضی دیار مصریه از دست سلطان صلاح الدین ایوبی. مولد او در اواخر سال 516 یا اوائل سال 517 هجری قمری و وفات وی شب چهارشنبۀ پنجم رجب سنۀ 605 هجری قمری رجوع به ابوعمرو مارانی عثمان شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن عیسی، مکنی به ابوالقاسم، کاتب مترسل و وزیر مهذب الدوله صاحب بطیحه بود. ابن اثیر گوید که وی از کتاب زبردست و مکاتبات او مشهور است. بعضی از شعراء مدایحی درباره وی گفته اند. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 64)
لغت نامه دهخدا
ابن راوند. رئیس صنف راوندیه از فرقۀ عباسیه. (مفاتیح العلوم خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
ابن سیمجور. او پس از مرگ فخرالدوله بجرجان بخدمت و طاعت مجدالدوله پسر فخرالدوله قیام کرد و خدم و حشم و عدت آل سیمجور از خراسان روی بوی نهادند و سپاهی تمام در پیش او فراهم آمد و فائق از سر تکدری که با بکتوزون قائد جیوش داشت ابوالقاسم را برقصد بکتوزون بیاغالید و می گفت امارت جیوش منصب قدیم آل سیمجور است و ابوالقاسم این دم او بخورد و عشوۀ او بخرید و بمقاتلت و مخاصمت بکتوزون برخاست و روی بجرجان نهاد و ابوعلی بن ابی القاسم فقیه را به مقدمۀ لشکر پیش فرستاد و ابوعلی چون به اسفراین رسید با فوجی از لشکر بکتوزون که بدانجا مقیم بود مصاف داد و ایشان را بشکست و برعقب ایشان تا نیشابور برفت و چون بنیشابور رسید بکتوزون بدو پیغام فرستاد که از مخاصمت که نتیجۀ آن در تتق غیب مستور است دست بدارد و بقهستان که از اقطاع موروث آل سیمجوراست رود و او ولایت هرات و نواحی آنرا از مجدالدوله درخواهد تا ابوالقاسم را دهد. بلقاسم بدین سخن التفات نکرد و به صحرای بشنجه بر در نیشابور میان دو خصم جنگ سخت افتاد و آخربکتوزون ظفر یافت در ربیعالاخرسنۀ 388 هجری قمری و فقیه ابوعلی بن ابوالقاسم و جمعی دیگر از وجوه قوم گرفتار آمدند و سیمجور به قهستان افتاد و از آنجا ببوشنج شد و بکتوزون روی بدو آورد وچون نزدیک بوشنج رسید ابوالقاسم درخواست مصالحت کردو پسر خود ابوسهل سیمجور را بنوا نزد بکتوزون فرستاد و این مصالحه در رجب سال 388 هجری قمری بود وابوالقاسم بقهستان شد و فتنه بیارامید و آنگاه که بکتوزون از سیف الدوله محمود بن سبکتکین شکست یافت، محمود برای اینکه ابوالقاسم سیمجور به بکتوزون نپیوندد ارسلان جاذب را بتنکیل او بقهستان فرستاد، ارسلان با ابوالقاسم مصاف داده و او را بشکست و سیمجور بنواحی طبس گریخت و آنگاه که عبدالملک بن نوح به سال 389 هجری قمری اسیرایلک خان گشت و ملک او سپری شد و ابو ابراهیم منتصر اسماعیل بن نوح سامانی باسترداد تاج و تخت قیام کرد وبقیۀ اولیای دولت آل سامان بخدمت وی پیوستند و بمعاضدت شمس المعالی قابوس بری رفت، رسول بطلب ابوالقاسم فرستاد و ابوالقاسم بخدمت وی شتافت وقتی که منتصر بنشابور شد و نصر بن ناصرالدین و امیر حاجب آلتونتاش از دست محمود بن سبکتکین بمدافعت او منصوب گشتند منتصرارسلان یالو و ابوالقاسم سیمجور را بمحاربۀ آنان مأمور کرد و میان دو جیش کوشش و کشش بسیار رفت و عاقبت منتصریان مغلوب گشتند و منتصر برراه ابیورد بیرون شد و ارسلان یالو سردار خویش را بکشت و لشکر از آن واقعه آشفته شدند. ابوالقاسم بمرمت آن حال و تسکین نائرۀ شورش کوشید و بجانب سرخس شدند تا در بقعۀ پسر فقیه که یکی از متعصبان منتصر بود مقام کرده و بترمیم عدّت و آلت پردازند در این وقت نصر بن ناصرالدین بر سر ایشان تاخت و پس از جنگی سخت ابوالقاسم سیمجور دستگیر شد و او را در بند کمندی پیش امیر نصر بردند و از آنجا بغزنه فرستادند. و رجوع به سیمجوریان شود
لغت نامه دهخدا
ابن سلام بغدادی. او راست: المسند
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مُلْ سِ)
دختر برمک جد برمکیان بود. (از ابن فقیه از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 77)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قِ)
ناطف. شکرینه
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ قَ عَ)
کرکس. (مهذب الاسماء). نسر.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ ل)
مار. حیّه. لانها تقضی علی لدیغها. (المرصع) ، عنکبوت
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
تلب بن ثعلبه عنبری. صحابی است. واژه صحابی به افرادی گفته می شود که در زمان حیات حضرت محمد (ص)، ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شده اند. این افراد در ثبت سنت نبوی و گسترش اسلام نقش کلیدی داشته اند. وجود صحابه در جنگ ها، هجرت ها و فعالیت های اجتماعی صدر اسلام، بخش مهمی از تاریخ اسلامی را شکل داده است.
لغت نامه دهخدا
ابن ولید بن نصر معروف به ابن عریف و مکنی به ابوالقاسم نحوی شاعر. از وطن به مشرق آمد و به مصر سکنی گزید و بر ابن رشیق تلمذ کرد پس به اندلس بازگشت و در 390 هجری قمری 1000/ میلادی در طلیطه درگذشت. او راست: شرح کتاب جمل زجاج و کتاب الرد علی النحاس فی کتابه الکافی. (معجم المؤلفین از الوافی بالوفیات ج 11 ص 114) (معجم الادباء ج 10 ص 183) (بغیه الوعاه 237) (روضات 218) (کشف الظنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 306، 307)
لغت نامه دهخدا
ابن نافع ابوبزه. محدث است
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
ابن مرزبان، حسین بن علی بن حسن بن محمد بن یوسف بن بحر بن بهرام بن مرزبان بن ماهان بن باذان بن ساسان بن حرون بن بلاش بن جاماسب بن فیروزبن یزدجردبن بهرام گور. معروف به وزیر مغربی. رجوع به حسین... شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ لَ)
ابوالقاسم سلیمان بن حسن، فرزند حسن بن مخلد. از سال 301 تا 311 ه. ق. کاتب دیوان خلافت بود. آنگاه که بجمادی الاولای 318 ابن مقله معزول شد مقتدر وزارت به سلیمان داد و در رجب 319 عزل شد و در 324 راضی خلیفه او را بجای ابوجعفر محمد کرخی بوزارت منصوب کرد لکن بعلت ناخشنودی عامه از وی، باز از کار کناره کرد و ابن رائق بجای او وزارت یافت. در سال 328 دیگر بار بمنصب وزارت رسید یک سال در آن مقام ببود تا راضی خلیفه درگذشت و متقی چهارماه اورا در همین منصب برجای ماند، پس از آن معزول گشت
لغت نامه دهخدا
(هَِ بَ تُلْ لاه)
ابن عبدالله بن کامل، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن کامل. داعی الدعاه فاطمیان (عبیدیان) در مصر بود و در اواخر دولت ایشان قاضی القضاه مصر شد. وی به فخرالامناء لقب میکرد. در ادب و شعر دستی داشت. ابن قاضی شهبه گوید که وی از کبار علماء دولت مصر بود و هنگامی که حکومت ایشان منقرض گشت، وی یکی از هشت تنی بود که برای برگرداندن دولت بنی عبید میکوشیدند و سرانجام صلاح الدین آنان را به دار آویخت (569 هجری قمری). (اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 61)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ سِ)
ابن قدامه. مجدالدین علی بن جعفر بن حسین بن قدامۀ موسوی. از بزرگان نشابور بود و او را رئیس خراسان میگفتند و سلطان سنجر او را برادر میخواند و ادیب صابر را در مدح وی قصائدیست:
سیدالسادات مجدالدین ابوالقاسم علی
کز علو چرخ است و از دل ماه وز دین آفتاب.
و در تذکرۀ دولتشاه بنقل مجالس المؤمنین کنیت او ابوجعفر آمده است. رجوع به تذکرۀ دولتشاه و مجمعالفصحاء و مجالس المؤمنین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ کِ)
ابوالقاسم علی بن حسن. مورخ و محدث و سیاح دمشقی. او به عراق و ایران سفر کرد و تا خراسان برفت و از علمای این ممالک مانند اصحاب برمکی و تنوخی و جوهری حدیث شنود و علوم و دانش های مختلف فراگرفت. او را تألیفاتی چند است، ازجمله: کتاب تاریخ دمشق در هشتاد مجلد که بعض مجلدات آن باقی و دو جزو آن به طبع رسیده است. کتاب معجم الشیوخ. کتاب مناقب الشباب. کتاب الاطراف للسنن. و او را نزد سلطان صلاح الدین ایوبی حرمت و مکانتی بلند بود چنانکه سلطان بتن خویش در جنازه او حاضر شد. مولد او در 499 ه. ق. و وفات به 571 بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوالقاسم
تصویر بوالقاسم
بوالفضول
فرهنگ لغت هوشیار