ابن سیمجور. او پس از مرگ فخرالدوله بجرجان بخدمت و طاعت مجدالدوله پسر فخرالدوله قیام کرد و خدم و حشم و عدت آل سیمجور از خراسان روی بوی نهادند و سپاهی تمام در پیش او فراهم آمد و فائق از سر تکدری که با بکتوزون قائد جیوش داشت ابوالقاسم را برقصد بکتوزون بیاغالید و می گفت امارت جیوش منصب قدیم آل سیمجور است و ابوالقاسم این دم او بخورد و عشوۀ او بخرید و بمقاتلت و مخاصمت بکتوزون برخاست و روی بجرجان نهاد و ابوعلی بن ابی القاسم فقیه را به مقدمۀ لشکر پیش فرستاد و ابوعلی چون به اسفراین رسید با فوجی از لشکر بکتوزون که بدانجا مقیم بود مصاف داد و ایشان را بشکست و برعقب ایشان تا نیشابور برفت و چون بنیشابور رسید بکتوزون بدو پیغام فرستاد که از مخاصمت که نتیجۀ آن در تتق غیب مستور است دست بدارد و بقهستان که از اقطاع موروث آل سیمجوراست رود و او ولایت هرات و نواحی آنرا از مجدالدوله درخواهد تا ابوالقاسم را دهد. بلقاسم بدین سخن التفات نکرد و به صحرای بشنجه بر در نیشابور میان دو خصم جنگ سخت افتاد و آخربکتوزون ظفر یافت در ربیعالاخرسنۀ 388 هجری قمری و فقیه ابوعلی بن ابوالقاسم و جمعی دیگر از وجوه قوم گرفتار آمدند و سیمجور به قهستان افتاد و از آنجا ببوشنج شد و بکتوزون روی بدو آورد وچون نزدیک بوشنج رسید ابوالقاسم درخواست مصالحت کردو پسر خود ابوسهل سیمجور را بنوا نزد بکتوزون فرستاد و این مصالحه در رجب سال 388 هجری قمری بود وابوالقاسم بقهستان شد و فتنه بیارامید و آنگاه که بکتوزون از سیف الدوله محمود بن سبکتکین شکست یافت، محمود برای اینکه ابوالقاسم سیمجور به بکتوزون نپیوندد ارسلان جاذب را بتنکیل او بقهستان فرستاد، ارسلان با ابوالقاسم مصاف داده و او را بشکست و سیمجور بنواحی طبس گریخت و آنگاه که عبدالملک بن نوح به سال 389 هجری قمری اسیرایلک خان گشت و ملک او سپری شد و ابو ابراهیم منتصر اسماعیل بن نوح سامانی باسترداد تاج و تخت قیام کرد وبقیۀ اولیای دولت آل سامان بخدمت وی پیوستند و بمعاضدت شمس المعالی قابوس بری رفت، رسول بطلب ابوالقاسم فرستاد و ابوالقاسم بخدمت وی شتافت وقتی که منتصر بنشابور شد و نصر بن ناصرالدین و امیر حاجب آلتونتاش از دست محمود بن سبکتکین بمدافعت او منصوب گشتند منتصرارسلان یالو و ابوالقاسم سیمجور را بمحاربۀ آنان مأمور کرد و میان دو جیش کوشش و کشش بسیار رفت و عاقبت منتصریان مغلوب گشتند و منتصر برراه ابیورد بیرون شد و ارسلان یالو سردار خویش را بکشت و لشکر از آن واقعه آشفته شدند. ابوالقاسم بمرمت آن حال و تسکین نائرۀ شورش کوشید و بجانب سرخس شدند تا در بقعۀ پسر فقیه که یکی از متعصبان منتصر بود مقام کرده و بترمیم عدّت و آلت پردازند در این وقت نصر بن ناصرالدین بر سر ایشان تاخت و پس از جنگی سخت ابوالقاسم سیمجور دستگیر شد و او را در بند کمندی پیش امیر نصر بردند و از آنجا بغزنه فرستادند. و رجوع به سیمجوریان شود