کسی که سؤال بیجا بکند کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
کسی که سؤال بیجا بکند کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
شامی. محدث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
شامی. محدث است. علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
ابن شیخ مبارک متخلص به فیضی (954- 1011 هجری قمری). برادر ابوالفضل ناگری. او را به زبان فارسی اشعاری است بشیوۀ هندیان و منظومۀ افسانۀ نل و دمن و تفسیر سواطعالالهام (1002) از اوست و در این تفسیر همه آیات قرآنیه را با کلماتی مرکب از حروف مهمله ترجمه کرده است و نسخه ای از آن در کتاب خانه نگارنده هست. و وی در واقعۀ برادر خود بقتل رسید. رجوع به ابوالفضل ناگری شود ابن سبحان قلی. هشتمین از امرای جانی یا هشترخانی بخارا (از 1117 تا 1167 هجری قمری). این امیر تنها بر ممالک آن سوی جیحون حکم میراند
ابن شیخ مبارک متخلص به فیضی (954- 1011 هجری قمری). برادر ابوالفضل ناگری. او را به زبان فارسی اشعاری است بشیوۀ هندیان و منظومۀ افسانۀ نل و دمن و تفسیر سواطعالالهام (1002) از اوست و در این تفسیر همه آیات قرآنیه را با کلماتی مرکب از حروف مهمله ترجمه کرده است و نسخه ای از آن در کتاب خانه نگارنده هست. و وی در واقعۀ برادر خود بقتل رسید. رجوع به ابوالفضل ناگری شود ابن سبحان قلی. هشتمین از امرای جانی یا هشترخانی بخارا (از 1117 تا 1167 هجری قمری). این امیر تنها بر ممالک آن سوی جیحون حکم میراند
کنایه از یاوه گو. (آنندراج). بیهوده گوی. (ناظم الاطباء) : این ابلهان که بی سببی دشمن منند بس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند. سنایی. همه جور زمانه بر فضلاست بوالفضول از جفاش زاستر است. خاقانی. ای بسا بوالفضول کز یاران آورد کبر درپرستاران. نظامی. چو من خرسندم و بخشنده خشنود تو نقد بوالفضولی خرج کن زود. نظامی. از آن بوالفضولان بسیارگوی و از آن بوالحکیمان دیوانه خوی. نظامی. گفت مکشوف و برهنه بی غلول بازگو رنجم مده ای بوالفضول. مولوی
کنایه از یاوه گو. (آنندراج). بیهوده گوی. (ناظم الاطباء) : این ابلهان که بی سببی دشمن منند بس بوالفضول و یافه درای وزنخ زنند. سنایی. همه جور زمانه بر فضلاست بوالفضول از جفاش زاستر است. خاقانی. ای بسا بوالفضول کز یاران آورد کبر درپرستاران. نظامی. چو من خرسندم و بخشنده خشنود تو نقد بوالفضولی خرج کن زود. نظامی. از آن بوالفضولان بسیارگوی و از آن بوالحکیمان دیوانه خوی. نظامی. گفت مکشوف و برهنه بی غلول بازگو رنجم مده ای بوالفضول. مولوی
الاحمسی. شبیل بن عوف بن ابی حیّه. او بزمان جاهلیّت درک صحبت رسول صلوات الله علیه کرد و بزهد معروف است و از عمر بن الخطاب و زید بن ارقم حدیث کند حارث بن شبیل بجلی. محدّث و ثقه است
الاحمسی. شبیل بن عوف بن ابی حیّه. او بزمان جاهلیّت درک صحبت رسول صلوات الله علیه کرد و بزهد معروف است و از عمر بن الخطاب و زید بن ارقم حدیث کند حارث بن شبیل بجلی. محدّث و ثقه است
عمرو بن عبدالملک بصری. از مشاهیر شعرای زمان خویش و معاصر برامکه. و او را از برمکیان انعام و احسان فراوان بوده است. و وی را با فضل بن یحیی برمکی بعض ماجراهای مشهوره است. و بیت ذیل از جملۀ قصیدۀ او در مدح برمکیان است: اذا کنت من بغداد منقطعالثری وجدت نسیم الجود من آل برمک، مندیل. دستمال. (المرصع)
عمرو بن عبدالملک بصری. از مشاهیر شعرای زمان خویش و معاصر برامکه. و او را از برمکیان انعام و احسان فراوان بوده است. و وی را با فضل بن یحیی برمکی بعض ماجراهای مشهوره است. و بیت ذیل از جملۀ قصیدۀ او در مدح برمکیان است: اذا کنت من بغداد منقطعالثری وجدت نسیم الجود من آل برمک، مندیل. دستمال. (المرصع)
محمد بن محمد نسفی. رجوع به محمد... شود، دینار. (السامی فی الاسامی) (دهّار) (مهذب الاسماء) ، کنیتی از کنای عرب، ودر فارسی گاه نام و علم مرد آید: میرزا ابوالفضل سعیدالدوله بن سعدالدوله بن سیف الدوله. از ملوک آل حمدان حلب (381- 392 هجری قمری). رجوع به سعیدالدوله شود
محمد بن محمد نسفی. رجوع به محمد... شود، دینار. (السامی فی الاسامی) (دهّار) (مهذب الاسماء) ، کنیتی از کنای عرب، ودر فارسی گاه نام و علم مرد آید: میرزا ابوالفضل سعیدالدوله بن سعدالدوله بن سیف الدوله. از ملوک آل حمدان حلب (381- 392 هجری قمری). رجوع به سعیدالدوله شود
محمد بن هذیل بن عبدالله بن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم. ابن خلکان گوید: شیخ معتزلۀ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیکومجادله و قوی الحجه با ادله و الزامات بسیار، اوخود گوید که صالح بن عبدالقدوس را دیدم که فرزندی ازوی وفات کرده بود و او سخت بر مرگ وی جزع میکرد گفت من بدو گفتم که من وجهی برای جزع تو نمی بینم چه انسان بعقیدۀ تو کشت و زرعی است گفت ای اباهذیل جزع من بر آن است که او کتاب شکوک مرا نخواند گفتم کتاب شکوک چیست گفت کتابی است که من کرده ام و هر که آن بخواند در همه چیز شک کند حتی در وجود خود و نبوده را بوده و بوده را نبوده توهم کند بدو گفتم پس در مرگ فرزند خویش شک آر و چنان انگار که او نمرده است و اگر مرده است شک کن که کتاب شکوک را خوانده است هرچند نخوانده باشد. و ابوالهذیل را کتابی است به نام میلاس و میلاس اسم مردی مجوس بود که اسلام آورد و سبب اسلام او این بود که او ابوالهذیل را با جماعتی از ثنویه گرد کرد و آنانرا بمباحثه داشت و ابوالهذیل آنانرا مجاب و مفحم ساخت و در این وقت میلاس به اسلام گرائید و هم نزد یحیی بن خالد البرمکی جماعتی از متکلمین گرد آمدند و یحیی از حقیقت عشق پرسید و هر یک از حضار چیزی گفتند و ابوالهذیل از جمله حاضرین بود گفت ایهاالوزیر، العشق یختم علی النواظر و یطبع علی الافئده مرتعه فی الاجسام و مشرعه فی الاکباد و صاحبه متصرف الظنون متفنن الاوهام لایصفو له مرجو و لایسلم له مدعو تسرع الیه النوائب و هو جرعه من نقیعالموت و نقعه من حیاض النکل غیر انه من اریحیه تکون فی الطبع و طلاوه توجد فی الشمائل و صاحبه جواد لایصغی الی داعیه المنع و لایصیخ لنازع العدل. و متکلمین در این وقت سیزده تن بودند و ابوالهذیل سومین کس بود که در آن مجلس بسخن درآمد و اگر خوف اطاله نبود همه آن سخنان می آوردم و ابن خلکان گوید: در بعض مجامیع دیدم که اعرابیه ای صفت عشق را بدینگونه کرده است: خفی عن ان یری و جل عن ان یخفی فهو کامن ککمون النار فی الحجر ان قدحته اوری و ان ترکته تواری و ان لم یکن شعبه من الجنون فهو عصارهالسحر. ولادت ابوالهذیل در سال 131 هجری قمری و بعضی 135 گفته اند و وفات وی به سال 235 به سرمن رأی بود و خطیب بغدادی گوید: در سال 226 درگذشت ومسعودی در کتاب مروج الذهب آرد که وفات او227 بوده است و در آخر عمر چشم وی بشد و خرف بر او غلبه کرد لکن چیزی از اصول از وی فراموش نشده بود ولی در مناظره و مناهضه و محاجۀ با مخالفین در او ضعف و سستی پدید آمد. رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 54 و 55 شود. و ابوالهذیل اعتزال را از عثمان بن خالد الطویل اخذ کرده و خود بمسائلی چند از معتزلیان متفرد است و او راست کتاب متشابه القرآن. (ابن الندیم). ابوالهذیل اصلاً ایرانی است و مولد او ببصره بود و پیروان او را ’هذیلیه’ گویند. وی از بصره به بغداد شد و نزد یکی از شاگردان واصل بن عطا علم کلام آموخت و مسعودی در مروج الذهب گویدچون در سال 204 به بغداد بازگشت مأمون او را مانندنظام برای مناظره با مخالفان و موافقان مسلک خویش نزد خود خواند. شهرستانی مباحثۀ او را در الهیات با هشام بن الحکم در کتاب خویش ذکر کرده است. از شاگردان ابوالهذیل ابراهیم بن سیار نظام بصری بوده است. ابومحمد علی بن احمد بن حزم در کتاب الفصل فی الملل و الاهواء والنحل گوید: عجب است که دو شیخ معتزله نظام و علاّف متفقند بر اینکه ایزد تعالی هر چه کرده از خیر در حد کمال است و بخیر اصلح از آن قادر نیست و بنابراین اتفاق کرده اند که قدرت حق تعالی بر خیر متناهی میباشد. سپس نظام گوید که حضرت حق جملهً قادر به شرّ نیست و از فعل آن عاجز است و علاّف برخلاف این گوید: بلکه ایزد تعالی جملهً قادر به شر است و از این رو پروردگار خود را در خیر متناهی القدره و در شر غیرمتناهی القدره میداند، آیا اخبث از این صفت که علاف پروردگار خود را با آن موصوف میسازد، صفتی شنیده شده است ؟ برای اطلاع از اختلاف او با اصحاب حسن بن ابوالحسن بصری در مسائل عشره رجوع بملل و نحل شهرستانی و ترجمه آن شود
محمد بن هذیل بن عبدالله بن مکحول العبدی المعروف بالعلاّف المتکلم. ابن خلکان گوید: شیخ معتزلۀ بصریین و از اکابر علماء اعتزال است و او را مقالاتی است در مذهب معتزله و نیز مجالس و مناظراتی و او مولی عبدالقیس است نیکومجادله و قوی الحجه با ادله و الزامات بسیار، اوخود گوید که صالح بن عبدالقدوس را دیدم که فرزندی ازوی وفات کرده بود و او سخت بر مرگ وی جزع میکرد گفت من بدو گفتم که من وجهی برای جزع تو نمی بینم چه انسان بعقیدۀ تو کشت و زرعی است گفت ای اباهذیل جزع من بر آن است که او کتاب شکوک مرا نخواند گفتم کتاب شکوک چیست گفت کتابی است که من کرده ام و هر که آن بخواند در همه چیز شک کند حتی در وجود خود و نبوده را بوده و بوده را نبوده توهم کند بدو گفتم پس در مرگ فرزند خویش شک آر و چنان انگار که او نمرده است و اگر مرده است شک کن که کتاب شکوک را خوانده است هرچند نخوانده باشد. و ابوالهذیل را کتابی است به نام میلاس و میلاس اسم مردی مجوس بود که اسلام آورد و سبب اسلام او این بود که او ابوالهذیل را با جماعتی از ثنویه گرد کرد و آنانرا بمباحثه داشت و ابوالهذیل آنانرا مجاب و مفحم ساخت و در این وقت میلاس به اسلام گرائید و هم نزد یحیی بن خالد البرمکی جماعتی از متکلمین گرد آمدند و یحیی از حقیقت عشق پرسید و هر یک از حضار چیزی گفتند و ابوالهذیل از جمله حاضرین بود گفت ایهاالوزیر، العشق یختم علی النواظر و یطبع علی الافئده مرتعه فی الاجسام و مشرعه فی الاکباد و صاحبه متصرف الظنون متفنن الاوهام لایصفو له مرجو و لایسلم له مدعو تسرع الیه النوائب و هو جرعهُ من نقیعالموت و نقعه من حیاض النکل غیر انه من اریحیه تکون فی الطبع و طلاوه توجد فی الشمائل و صاحبه جواد لایصغی الی داعیه المنع و لایصیخ لنازع العدل. و متکلمین در این وقت سیزده تن بودند و ابوالهذیل سومین کس بود که در آن مجلس بسخن درآمد و اگر خوف اطاله نبود همه آن سخنان می آوردم و ابن خلکان گوید: در بعض مجامیع دیدم که اعرابیه ای صفت عشق را بدینگونه کرده است: خفی عن ان یری و جل عن ان یخفی فهو کامن ککمون النار فی الحجر ان قدحته اوری و ان ترکته تواری و ان لم یکن شعبه من الجنون فهو عصارهالسحر. ولادت ابوالهذیل در سال 131 هجری قمری و بعضی 135 گفته اند و وفات وی به سال 235 به سرمن رأی بود و خطیب بغدادی گوید: در سال 226 درگذشت ومسعودی در کتاب مروج الذهب آرد که وفات او227 بوده است و در آخر عمر چشم وی بشد و خرف بر او غلبه کرد لکن چیزی از اصول از وی فراموش نشده بود ولی در مناظره و مناهضه و محاجۀ با مخالفین در او ضعف و سستی پدید آمد. رجوع به ابن خلکان ج 2 ص 54 و 55 شود. و ابوالهذیل اعتزال را از عثمان بن خالد الطویل اخذ کرده و خود بمسائلی چند از معتزلیان متفرد است و او راست کتاب متشابه القرآن. (ابن الندیم). ابوالهذیل اصلاً ایرانی است و مولد او ببصره بود و پیروان او را ’هذیلیه’ گویند. وی از بصره به بغداد شد و نزد یکی از شاگردان واصل بن عطا علم کلام آموخت و مسعودی در مروج الذهب گویدچون در سال 204 به بغداد بازگشت مأمون او را مانندنظام برای مناظره با مخالفان و موافقان مسلک خویش نزد خود خواند. شهرستانی مباحثۀ او را در الهیات با هشام بن الحکم در کتاب خویش ذکر کرده است. از شاگردان ابوالهذیل ابراهیم بن سیار نظام بصری بوده است. ابومحمد علی بن احمد بن حزم در کتاب الفصل فی الملل و الاهواء والنحل گوید: عجب است که دو شیخ معتزله نظام و علاّف متفقند بر اینکه ایزد تعالی هر چه کرده از خیر در حد کمال است و بخیر اصلح از آن قادر نیست و بنابراین اتفاق کرده اند که قدرت حق تعالی بر خیر متناهی میباشد. سپس نظام گوید که حضرت حق جملهً قادر به شرّ نیست و از فعل آن عاجز است و علاّف برخلاف این گوید: بلکه ایزد تعالی جملهً قادر به شر است و از این رو پروردگار خود را در خیر متناهی القدره و در شر غیرمتناهی القدره میداند، آیا اخبث از این صفت که علاف پروردگار خود را با آن موصوف میسازد، صفتی شنیده شده است ؟ برای اطلاع از اختلاف او با اصحاب حسن بن ابوالحسن بصری در مسائل عشره رجوع بملل و نحل شهرستانی و ترجمه آن شود
حسن سرخسی. رجوع به تذکرهالأولیاء ج 2، و رجوع به ابوالفضل محمد بن حسین سرخسی در نامۀ دانشوران ج 3 ص 20 و کشف المحجوب هجویری شود یحیی بن سلامه بن حسین بن محمد. ملقب به معین الدّین. خطیب حفصکی میّافارقینی. رجوع به یحیی... و رجوع به خطیب حفصکی... شود حاجب بن النعمان. وزیر القادر عباسی. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 82 و تجارب السلف ص 252 و حبیب السیر ج 1 ص 306 شود محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی. رجوع به ابن القیسرانی... و رجوع به محمد... و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 310 شود هروی. منجم احکامی بزمان مؤیدالدولۀ دیلمی. او در حدود 371 هجری قمریحیات داشته است. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی شود حبیش بن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است عیاض (قاضی...) ابن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمد بن عیاض یحصبی سبتی. رجوع به عیاض... شود احمد بن ابی طاهر طیفور. رجوع به ابن ابی طاهر... و رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 152 شود
حسن سرخسی. رجوع به تذکرهالأولیاء ج 2، و رجوع به ابوالفضل محمد بن حسین سرخسی در نامۀ دانشوران ج 3 ص 20 و کشف المحجوب هجویری شود یحیی بن سلامه بن حسین بن محمد. ملقب به معین الدّین. خطیب حفصکی میّافارقینی. رجوع به یحیی... و رجوع به خطیب حفصکی... شود حاجب بن النعمان. وزیر القادر عباسی. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 82 و تجارب السلف ص 252 و حبیب السیر ج 1 ص 306 شود محمد بن طاهر بن علی بن احمد مقدسی. رجوع به ابن القیسرانی... و رجوع به محمد... و رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 310 شود هروی. منجم احکامی بزمان مؤیدالدولۀ دیلمی. او در حدود 371 هجری قمریحیات داشته است. رجوع به ترجمه تاریخ یمینی شود حبیش بن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است عیاض (قاضی...) ابن موسی بن عیاض بن عمر بن موسی بن عیاض بن محمد بن عیاض یحصبی سبتی. رجوع به عیاض... شود احمد بن ابی طاهر طیفور. رجوع به ابن ابی طاهر... و رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 1 ص 152 شود
صحابی است. صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.
صحابی است. صحابی به شخصی گفته می شود که در زمان حیات پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، او را دیده، به او ایمان آورده و در همان حال مسلمان از دنیا رفته باشد. صحابه نقش مهمی در انتقال مفاهیم دینی، روایت احادیث، و گسترش فرهنگ اسلامی داشتند. واژه صحابی در منابع تاریخی و حدیثی جایگاه خاصی دارد و شناخت صحابه برای درک بهتر تاریخ صدر اسلام ضروری است.