جمع واژۀ باب. درها. مداخل: بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب. مسعودسعد. بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
جَمعِ واژۀ باب. درها. مَداخل: بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب. مسعودسعد. بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. (گلستان).
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
جمع باب، درها، بخش ها، جستارها (مباحث)، جمع باب درها مدخل ها، فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود. یا ابواب شادی. درهای خوشی و شادمانی. یا بهمه ابواب. در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها
جمع واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جمع واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
جَمعِ واژۀ کوب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء) (از دهار). کوزه های بی دسته و بی لوله. (آنندراج). جَمعِ واژۀ کوب. جامها. تنگها. کوزه ها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوب شود
مایل شدن بر گناه، مسلمان شدن، محال گفتن، خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن، بحال دیگر شدن، بجای دیگر شدن. احوال حول، گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن، احوال شی ٔ، سال گشت شدن چیز. بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن چیز. سالی برآمدن بر چیزی. (تاج المصادر) ، احوال بمکانی، یکسال در آنجا مقیم ماندن. یکسال بر جائی مقام کردن. (تاج المصادر) ، برات دادن. حواله کردن، احوال بر کسی، ضعیف شمردن او، احوال ماء، ریختن آب بر.، احوال بسوط، پیش آمدن بر کسی بتازیانه، احوال لیل، ریختن تاریکی شب بر زمین، احوال بر ظهر دابه، برجستن بر پشت اسب و برنشستن، احوال صبی، یکساله شدن کودک، احوال دار، گذشتن سالها بر خانه و سرای، احوال ناقه، آبستن شدن ناقه بعد ازگشن دادن، احوال عین، کاج و لوچ و حولا گردانیدن چشم. کژچشم کردن. (تاج المصادر بیهقی)
مایل شدن بر گناه، مسلمان شدن، محال گفتن، خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن، بحال دیگر شدن، بجای دیگر شدن. احوال حول، گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن، احوال شی ٔ، سال گشت شدن چیز. بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن چیز. سالی برآمدن بر چیزی. (تاج المصادر) ، احوال بمکانی، یکسال در آنجا مقیم ماندن. یکسال بر جائی مقام کردن. (تاج المصادر) ، برات دادن. حواله کردن، احوال بر کسی، ضعیف شمردن او، احوال ماء، ریختن آب بر.، احوال بسوط، پیش آمدن بر کسی بتازیانه، احوال لیل، ریختن تاریکی شب بر زمین، احوال بر ظهر دابه، برجستن بر پشت اسب و برنشستن، احوال صبی، یکساله شدن کودک، احوال دار، گذشتن سالها بر خانه و سرای، احوال ناقه، آبستن شدن ناقه بعد ازگشن دادن، احوال عَین، کاج و لوچ و حولا گردانیدن چشم. کژچشم کردن. (تاج المصادر بیهقی)
پدری. اسم مصدر است. (منتهی الارب). ابوت، فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل. امور: بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. (کلیله و دمنه). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. (کلیله و دمنه). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. (کلیله و دمنه). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. (کلیله و دمنه). آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. طریق هزل رها کن بجان شاه جهان که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب. خاقانی. ، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود: بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. (کلیله و دمنه) ، (در حساب و حدود) غایتها. - باب الابواب، در بند. - مفتح الابواب، گشایندۀ درها. نامی از نامهای خدای تعالی: در میخانه بسته اند اگر افتتح یا مفتح الابواب. حافظ. - ابواب کردن،حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی. - ابواب التحویل، فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود
پدری. اسم مصدر است. (منتهی الارب). اُبوت، فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل. امور: بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. (تاریخ بیهقی). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. (کلیله و دمنه). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آوردۀ علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. (کلیله و دمنه). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. (کلیله و دمنه). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. (کلیله و دمنه). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. (کلیله و دمنه). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. (کلیله و دمنه). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزاردِ حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. (کلیله و دمنه). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. (کلیله و دمنه). آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. طریق هزل رها کن بجان شاه جهان که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب. خاقانی. ، هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود: بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. (کلیله و دمنه) ، (در حساب و حدود) غایتها. - باب الابواب، در بند. - مفتح الابواب، گشایندۀ درها. نامی از نامهای خدای تعالی: در میخانه بسته اند اگر افتتح یا مفتح الابواب. حافظ. - ابواب کردن،حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی. - ابواب التحویل، فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود
نام قریه ای نزدیک ودّان از اعمال فرع از مدینه و گور آمنه بنت وهب مادر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله بدانجاست. و مولد امام محمد باقر نیز همانجا بوده است. و از آنجا تا جحفه 23 میل است و نیز گفته اند کوهی است بسوی راست اره و صعید از مدینه بمکه. وگفته اند ابواء مدفن پدر رسول است و مدفن مادر او صلوات اﷲ علیه در مکه بدار رایعه است. و امروز ابواء به نام مستوره معروف است. و غزوۀ ابوا بدانجا بود
نام قریه ای نزدیک ودّان از اعمال فرع از مدینه و گور آمنه بنت وهب مادر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله بدانجاست. و مولد امام محمد باقر نیز همانجا بوده است. و از آنجا تا جحفه 23 میل است و نیز گفته اند کوهی است بسوی راست اره و صعید از مدینه بمکه. وگفته اند ابواء مدفن پدر رسول است و مدفن مادر او صلوات اﷲ علیه در مکه بدار رایعه است. و امروز ابواء به نام مستوره معروف است. و غزوۀ ابوا بدانجا بود
جمع واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ طوب، آجر و آن جمع قله است. (از معجم البلدان) ، پاکتر. (مهذب الاسماء). خوب تر. طیب تر. پاکیزه تر. (آنندراج) (غیاث) (فرهنگ نظام). - امثال: اطیب اللحم عوذه. (مجمع الامثال در ذیل اخبث). ، حلال تر. (ناظم الاطباء) ، خوشتر. (مهذب الاسماء) : و یقال اطیب بقاع الدنیا اربعه: شعب بوان و صغد سمرقند و نهرالابله وغوطه دمشق. (یادداشت مؤلف) : و تلک الالحان اطیب لان تلک الاجسام احسن ترکیباً. (رسایل اخوان الصفا) : سال امسال تو ز پار اَجود روز امروز تو ز دی اطیب. فرخی. تا سلام و تحیت ما را اطیبه... بخان رساند. (تاریخ بیهقی). واطیب البزما یرتفع من مرو. (صورالاقالیم اصطخری). خجسته بادت عید و چو عید باد مدام همیشه روز و شب تو ز یکدگر اطیب. ؟ - ما اطیبه، چه پاکیزه و خوش است. (ناظم الاطباء). - امثال: اطیب من الحیاه. اطیب من الماء علی الظّماء. (یادداشت مؤلف)
یوهان کریستف. (1743- 1821 میلادی) از دانشمندان آلمان بود که برخی از آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و ریاضی تألیف کرد. قسمت بیشتر شهرت وی بسبب کتابیست که آنرا درباره اسباب و مقتضیات تبدیل زبان فرانسه به یک زبان عمومی و کیفیت دوام و عدم دوام آن نگاشت و بسبب آن از طرف آکادمی برلن مورد تقدیر واقع شد، جمع واژۀ اشر. رجوع به اشر شود
یوهان کریستف. (1743- 1821 میلادی) از دانشمندان آلمان بود که برخی از آثار ادبی، تاریخی، فلسفی و ریاضی تألیف کرد. قسمت بیشتر شهرت وی بسبب کتابیست که آنرا درباره اسباب و مقتضیات تبدیل زبان فرانسه به یک زبان عمومی و کیفیت دوام و عدم دوام آن نگاشت و بسبب آن از طرف آکادمی برلن مورد تقدیر واقع شد، جَمعِ واژۀ اُشَر. رجوع به اُشَر شود
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)
از قرای فیّوم است. و نام آن هنگام فرمانروایی عبدالله بن سعد بن ابی سرح بر مصر آمده است و در مصر شنیدم که اطواب و فیوم از اعمال بهنسا از نواحی مصر است و دو موضع مزبور نزدیک به یکدیگراند. (از معجم البلدان)