- ابه
- آلاچیق، نوعی از خیمه یا خانۀ چوبی و سایبانی از برگ و ساقۀ درختان که در باغ یا صحرا درست کنند، الاچق، الجوق، الچوق،
جایی که طایفه ای چادرهای خود را برپا ساخته و در آنجا زندگی می کنند،
کنایه از طایفه، ایل
معنی ابه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آگنده میان پر گنگ
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
روشنتر
شکوه و جلال
خوبرویی، تهی کردن
شکوه
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، وهل، ارجا، مای مرز، ارس
بزرگی، جلال و شکوهی که باعث ترس و احترام در مخاطب می شود
((اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ))
فرهنگ فارسی معین
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگ هایش پایا، متقابل، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ
تهیگاه تهیگاه، آهو ماده، پاسخ، آهوی شاخدار
هر حیوانی که روی زمین راه رود
بازگشت از گناه
ظرفی فلزی و پهن برای تف دادن گوشت، ماهی، کوکو، خاگینه و مانند آن، تاوه، ظرفی که در آن چیزی را برشته کنند یا بو دهند، ساج، نوعی غذا
تابۀ زر: کنایه از خورشید
تابۀ زر: کنایه از خورشید
((بِ یا بَ))
فرهنگ فارسی معین
ظرف فلزی پهن که برای پختن گوشت، ماهی، کوکو و غیره به کار می رود، آلتی است که در آن دانه گندم و حبوب دیگر را بریان کنند، خشت پخته، آجر بزرگ، شیشه تابدان، تابه تا، لنگه به لنگه
هر حیوانی که روی زمین راه برود. بیشتر به چهارپایان باری و سواری اطلاق می شود
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
زیر بغل خش شکوفه
در تازی: گره چوب، آک (عیب)، میخچه دژک گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن، سر حلقوم شتر، دشمنی عداوت کینه، عیب آهو تباهی و صمت، بیماری ضد طبع، یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند
توده و اجتماع ذرات بخار آب مخلوط با ذرات و قطرات بسیار ریز آب معلق در جو که بیشتر بباران مبدل گردد سحاب میغ غیم غمام. یا ابر آذر ابر آذرماه ابری که در ماه آذر بر آید. یا ابر بهار ابر بهاری. ابری که در فصل بهار پدید آید. یا ابر آزاری. ابر بهار
دائم، همیشگی
خرامنده، بنشاط، شادان
توشه ها
گرمای سخت
فراخ پیشانی
برادر بزرگ
اشق
شبیه تر
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
پارسی تازی گشته پیه نادان