جدول جو
جدول جو

معنی ابعاض - جستجوی لغت در جدول جو

ابعاض(اَ)
جمع واژۀ بعض. پاره ها. طایفه ها. جزٔها. افراد، از حد درگذشتن و غلو کردن در نادانی و کار زشت، لایعنی گفتن، مکلف شدن کسی بدانچه بالای طاقت اوست، دور رفتن ستور بچرا
لغت نامه دهخدا
ابعاض
جمع بعض، برخ ها پاره ها، جمع بعض پاره ها طایفه ها جز ها افراد
تصویری از ابعاض
تصویر ابعاض
فرهنگ لغت هوشیار
ابعاض
جمع بعض، پاره ها، طایفه ها، افراد
تصویری از ابعاض
تصویر ابعاض
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
دور کردن، تبعید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
بعد
ابعاد هندسی (ثلاثه، سه گانه): در ریاضیات طول (درازا)، عرض (پهنا) و عمق (ژرفا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابغاض
تصویر ابغاض
بغض ها، کینه ها، دشمنی ها، جمع واژۀ بغض
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
نام قریه ای بعرض یمامه و خرمابنان آنجا بلندتر از آن دیگر جایها است و جنگ خالد بن ولید با مسیلمه بدانجای بود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برض
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بیخ انگدان. بیخ انجدان
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام پدر عبدالله تمیمی که خوارج اباضیه بدو منسوبند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رسنی که بدان خردۀ دست شتر بر عضد بندند تا دست از زمین برداشته دارد. بند، نام رگی در پای
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ شِ)
گران شدن. گرانبار کردن، چنانکه کار کسی را
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ شِ)
اندک عطا کردن
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ پَرْ وَ)
بر گناه انگیختن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بعد. دوریها.
- ابعاد ثلاثه، سه دوری. دوریهای سه گانه جسم و آن درازا (طول) و پهنا (عرض) و ژرفا یا ستبرا (عمق، ثخن) باشد
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ)
دور کردن. دور گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بعر. پشکهای شتر و گوسفند. پشگل ها
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ زَ / زِ)
گریختن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بغض
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
گیاه گوناگون برآوردن زمین آنگاه که گیاهان را برای خردی و حقیری از یکدیگر باز نتوان شناخت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خشمناک کردن و دشوار نمودن کار بر کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خشمناک کردن و بدرد آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
جمع بعد بمعنای دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها
فرهنگ لغت هوشیار
اشتربند، رگ ران ریسمانی که بوسیله آن خرده دست شتر بر بندند تا دست از زمین برداشته دارد بند، نام رگی است در پای. بیخ انگدان بیخ انجدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعاط
تصویر ابعاط
گریختن، از اندازه گذشتن، نابه جاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابغاض
تصویر ابغاض
جمع بغض، دشمنی ها دشمنی کردن کینه توزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
((اَ))
جمع بعد، دوری ها
ابعاد هندسی: طول، عرض و ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابعاد
تصویر ابعاد
((اِ))
دور کردن، راندن، دور رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابعار
تصویر ابعار
جمع بعر، پشکل ها، سرگین ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابغاض
تصویر ابغاض
((اِ))
کینه ورزیدن، دشمنی کردن
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که به وسیله آن خرده دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند، نام رگی است در پای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابغاض
تصویر ابغاض
دشمنی، دشمنی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اباض
تصویر اباض
رگ ران
فرهنگ واژه فارسی سره