از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)