- ابریشمی
آنچه از ابریشم بافته یا ساخته شده باشد
ابریشم فروش، فروشندۀ قز، پیلور، قزّاز، پیله ور
نرم مانند ابریشم
در پزشکی کاپوت
ابریشم فروش، فروشندۀ قز، پیلور، قزّاز، پیله ور
نرم مانند ابریشم
در پزشکی کاپوت
معنی ابریشمی - جستجوی لغت در جدول جو
- ابریشمی (اَ شَ)
ابریشم فروش. ابریشم تاب. ابریسمی، از ابریشم: دستمال ابریشمی، منسوب به ابریشم
- ابریشمی
منسوب به ابریشم. ابریشم فروش، ابریشم تاب، (مستحدث) غلافی از لاستیک و مانند آن که برای حفظ از سرایت امراض مقاربتی آلت رجولیت را بدان پوشانند کاپوت. یا دستمال ابریشمی. دستمال بافته از ابریشم
- ابریشمی
حريرٌ
- ابریشمی
Silky
- ابریشمی
soyeux
- ابریشمی
sedoso
- ابریشمی
шелковистый
- ابریشمی
seidig
- ابریشمی
шовковистий
- ابریشمی
jedwabny
- ابریشمی
丝滑的
- ابریشمی
sedoso
- ابریشمی
setoso
- ابریشمی
ไหม
- ابریشمی
sutra
- ابریشمی
ریشمی
- ابریشمی
রেশমি
- ابریشمی
hariri
- ابریشمی
ipeksi
- ابریشمی
비단같은
- ابریشمی
zijden
- ابریشمی
משי
- ابریشمی
रेशमी
- ابریشمی
シルクのような
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حریر، تاری بسیار محکم نازک و درخشآنکه کرم ابریشم به دور خود می تند، گلی به صورت رشته های باریک آویخته به رنگ زرد یا سرخ که در تابستانها می روید. (نگارش کردی: ههورشم)
(اَ شَ نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
جامه های ابریشمین: سه روز متواتر می غارتیدند، اول روز زرینه و سیمینه و ابریشمینه، دوم روز برنجینه و رویینه و آهنینه، سوم روز افکندنی و حشو بالشها و نهالیها و خم و خمره و در و چوب. (راحهالصدور راوندی)
ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب
