جدول جو
جدول جو

معنی ابراهیم - جستجوی لغت در جدول جو

ابراهیم(پسرانه)
پدر جماعت بسیار، پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم
تصویری از ابراهیم
تصویر ابراهیم
فرهنگ نامهای ایرانی
ابراهیم
چهاردهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۲ آیه
تصویری از ابراهیم
تصویر ابراهیم
فرهنگ فارسی عمید
ابراهیم(اِ)
نام سورۀ چهاردهمین از قرآن کریم، پس از رعدو پیش از حجر و آن مکیه است، دارای پنجاه ودو آیت
لغت نامه دهخدا
ابراهیم(اِ)
ناحیه ای است در کانادا که سپاه انگلیس و فرانسه بدانجا جنگ کردند
لغت نامه دهخدا
ابراهیم
نام سوره چهاردهمین از قرآن کریم پس از رعد، و نام پیغمبر بت شکن که لقب او خلیل الله است
فرهنگ لغت هوشیار
ابراهیم
اگر بیند سوره ابراهیم میخواند، دلیل که مادام به خیر و طاعت مشغول شود. محمد بن سیرین
نزد خدای تعالی عزیز و گرامی بود.
دنیای او نیکو باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهیم
تصویر فراهیم
(پسرانه)
نام جد زرتشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهام
تصویر براهام
(پسرانه)
ابراهیم، نام مردی در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهیم
تصویر براهیم
(پسرانه)
ابراهیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براهین
تصویر براهین
برهان ها، حجت ها، دلیل ها، دلیل قاطع ها، جمع واژۀ برهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورانیم
تصویر اورانیم
عنصری فلزی، براق، خاکستری و نسبتاً گرم، دارای تشعشعات رادیواکتیو که بیشتر به صورت اکسید اورانیوم همراه سنگ معدن سرب یافت می شود و با شکافت هستۀ آن انرژی اتمی به وجود می آید
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
غی. بی راهی. گمراهی. ضلال. نه برراه بودن. نه براه بودن، نابسامانی. روبراه نبودن. بی نظمی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نامیست پارسی باستانی که آنرا معرّب کرده ابراهیم گویند. (برهان) (جهانگیری). کلمه ابراهیم نامی سامی است و هیچ وقت معرب فارسی نبوده و اپراهام نیز در اعلام فارسی وجود نداشته است لکن چون بغلط زردشت را با ابراهیم مشتبه کرده اند این افسانه نیز در باب کلمه ابراهیم جعل شده است، جماعتی از ترکان (؟). (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابراهیم. (ناظم الاطباء) ، واجب تر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام پسر دوم یوسف و جد اعلای یکی از اسباط دوازده گانه است. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به کتاب مذکور و تاریخ گزیده صص 50- 51 شود
لغت نامه دهخدا
ابن الزفان بن حسن بن اسحاق مکنی به ابوکثیر. یکی از مشاهیر اطبای عرب و از تلامیذ طبیب مشهور علی بن رضوان بوده. وی در زمان افضل بن امیرالجیوش در مصر بطبابت اشتغال داشت. او طبیبی بسیار حاذق بود و عشقی بخصوص بجمع و استنساخ کتب داشت و همیشه جمعی از مستنسخان در منزل او مشغول بکار بودند و علاوه بر کتب بسیاری که افضل بن امیرالجیوش نامبرده از افرائیم خریداری کرد و کتابخانه ای تأسیس نمود، باز هنگام وفات بیش از دوهزار جلد کتاب از وی باقی مانده و یک مجموعۀ بسیار مفید موسوم به ’تعالیق و مجربات’ بوجود آورد و دو کتاب دیگر بنامهای ’التذکره الطبیه فی مصلحه الاحوال البدنیه و مقالۀ فی التقریر القیاسی علی ان البلغم یکثر تولده فی الصیف و الدم و المرارالاصفر فی الشتاء’. وی پیرو مذهب موسی بود. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پسر دوم یوسف که نام خود را بیکی از طوایف داده است. (از لاروس و فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مجمل التواریخ و فهرست آن و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابهام
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ برهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات) (آنندراج). برهان ها و دلیل ها و حجت ها. رجوع به برهان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ /بِ)
ابراهیم بحذف همزه. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ رَ)
مصغر ابراهیم. (منتهی الارب). بریه. و رجوع به بریه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
صورتی از نام حضرت ابراهیم پیغمبر علیه السلام
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ)
نام قریه ای به واسط، نام قریه ای به جزیره ابن عمر، نام قریه ای به نهر عیسی، و این قریه منسوب به ابراهیم الامام بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس است
لغت نامه دهخدا
(اِ می یَ / یِ)
طعامی است چون زیره با، و بجای سرکۀ زیره با در ابراهیمیه، آب غوره یا سرکۀ مصعّد و یا مروّق به سمید کنند و حویجهای آن با عود و سنبل در کرباس بندند و در دیگ افکنند تا بوی خوش گیرد و قند وادویۀ حاره و بادام و گلاب نیز مزید کنند. و صاحب مؤیدالفضلا گوید این طعام را در فارس اسپست خوانند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ برعم. (منتهی الارب). رجوع به برعم شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
یا ابراهیم خشاوردی نیشابوری، از مردم خشاورده به نشابور. از کبار علماء و محدثین. وفات در 93 سالگی به سال 338 ه. ق. علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قسمی خرمای سیاه
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ برسام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به برسام شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابراهیم خلیل الله :
بزرگی که با آسمان همبر است
ز نسل براهیم پیغمبر است.
فردوسی.
نبیرۀ سماعیل پیغمبر است
که پور براهیم نیک اختر است.
فردوسی.
یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر.
ناصرخسرو.
اندیشه کن از حال براهیم وز قربان
وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر.
ناصرخسرو.
تمثال تو چون دست براهیم پیمبر
مر بتکده ها را در و دیوار شکسته.
سوزنی.
بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی
که ترا آتش سوزنده گلستان گردد.
خاقانی.
بمعماری کعبه چون دست برد
زمانه براهیم پنداشتش.
خاقانی.
مهد براهیم چه رای اوفتاد
نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد.
نظامی.
زلف براهیم و رخ آتشگرش
چشم سماعیل و مژه خنجرش.
نظامی.
بصحف براهیم ایزد شناس
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس.
نظامی.
رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراهیم
تصویر عراهیم
نرم و نازک، شیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برهان، پرون هان ها آوندها گر آوند خواهی به تیغم نگر (فردوسی) جمع برهان برهانها دلیلها حجتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابراهی
تصویر نابراهی
گمراهی ضلال، نابسامانی بی نظمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباهیم
تصویر اباهیم
جمع ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکی است چون آش زیره که بجای سر که در آن آب غوره یا سرکه مصعد ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیراهی
تصویر ابیراهی
ابریشن
فرهنگ واژه فارسی سره