جدول جو
جدول جو

معنی ابذل - جستجوی لغت در جدول جو

ابذل
(اَ ذَ)
بخشنده تر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبذل
تصویر تبذل
درباختن و ترک کردن چیزی، برای مثال چو عمر دادی دنیا بده که خوش نبود / به صد خزینه تبذل به دانگی استقصا (خاقانی - ۷ حاشیه)
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، ابرو فراخی، طلاقت، انبساط، تحتّم، تازه رویی، مباسطه، بشر، مباسطت، روتازگی، هشاشت، بشاشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باذل
تصویر باذل
بذل کننده، بخشنده، سخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
فرومایه ترین، پست ترین، فرومایه تر، پست تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابهل
تصویر ابهل
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، وهل، ارجا، مای مرز، ارس
فرهنگ فارسی عمید
(اَبْ با)
راعی ابل. ساربان. اشتربان. شترچران
لغت نامه دهخدا
(اُبْ با)
جمع واژۀ آبل، به معنی استاد و دانا بچرانیدن شتر، اشتری که به گیاه تر کفایت کند از آب
لغت نامه دهخدا
بهندی فرنجمشک است. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
رگ ساق. نام عرقی در باطن ذراع، در اسب و اشتر رگی که بمنزلۀ اکحل است در آدمی
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه جابلسا، شهری خرافی
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
زفت تر. بخیل تر: ابخل من مادر
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
به گمان ابوبکر بن درید نام جائی است. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
نعت تفضیلی از رذالت. رذیل تر. خوارتر. (ربنجنی) (مهذب الاسماء). زبون تر. (غیاث). پست تر. اخس. دون تر. ادنی. فرومایه تر. اشرط: ارذل ناس. ارذل قیم.
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
بخشنده و سخی. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ نظام). ج، بذل. عطادهنده. بسیارعطا. جوانمرد معطی. دهنده. بذل کننده و جودکننده. سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
یذبل. نام کوهی است در بلاد نجد و از یمامه محسوبست، ترسانیدن. (منتهی الارب) ، حریص کردن به. حریص گردانیدن کسی را بچیزی. (منتهی الارب). ایلاع. اغراء. مولع بکردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مضطر کردن بسوی. (منتهی الارب). الجاء به. اضطرار به، روان کردن. (منتهی الارب) ، اذراء ناقه، فرودآوردن ناقه شیر را در پستان، بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی). برداشتن و پرانیدن و بردن، چنانکه باد خاک را:اذرت الریح التراب. (منتهی الارب) ، انداختن، تخم در زمین افشاندن. تخم افکندن. انداختن تخم در زمین. (منتهی الارب) ، اشک ریختن چشم. (منتهی الارب). بردامیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، اذراء از ظهر دابه کسی را، افکندن او را چنانکه از بالای زین. نیزه زدن بکسی و انداختن او را از پشت اسب وی. (منتهی الارب). بیوکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). انداختن ستور کسی را
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
باطل تر. بیهوده تر
لغت نامه دهخدا
تصویری از باذل
تصویر باذل
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد. چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از این جهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد. میوه اش را بنام حب الخضرا مینامند. در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. یکی از گوشه های ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابخل
تصویر ابخل
زفت تر زفت (بخیل) تنگ چشم زفت تر بخیل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابجل
تصویر ابجل
ساغرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتل
تصویر ابتل
تحفه
فرهنگ لغت هوشیار
کشیش پیشوای ترسایان زنگبان گیاهی که ریشه اش شبیه شلغم است و برگش شبیه اسپست و تخمش شبیه زردک و در کنار دریا روید
فرهنگ لغت هوشیار
فرومایه کردن: ناکس گردانیدن فرومایه ترین ناکس ترین پزوی رذیل تر خوارتر زبون تر پست تر اخس دون تر فرومایه تر ناکس تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذل
تصویر تبذل
ناخویشتن داری، عمل نفس خویشتن کردن، لباس کهنه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابطل
تصویر ابطل
بیهوده تر یاوه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذل
تصویر مبذل
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبذل
تصویر تبذل
((تَ بَ ذُّ))
بخشیدن، اعطا کردن، خوشرویی کردن، خوش رویی، گشاده رویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باذل
تصویر باذل
((ذِ))
بخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارذل
تصویر ارذل
((اَ ذَ))
رذیل تر، خوارتر، پست تر
فرهنگ فارسی معین
((اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ))
یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیره ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است. ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است. برگ هایش پایا، متقابل، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابخل
تصویر ابخل
((اَ خَ))
بخیل تر، لئیم تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابال
تصویر ابال
شبان، شترچران، شتردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابطل
تصویر ابطل
بیهوده تر، یاوه تر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابخل
تصویر ابخل
زفتتر
فرهنگ واژه فارسی سره