دست و چشم سوی چیزی یازیدن. دراز کردن دست خود را به سوی زمین. (منتهی الارب) ، پراکنده کردن. پراکندن. بخش کردن، نصیب هر یک را از عطا دادن. دادن هر یک را بهره و بخش
دست و چشم سوی چیزی یازیدن. دراز کردن دست خود را به سوی زمین. (منتهی الارب) ، پراکنده کردن. پراکندن. بخش کردن، نصیب هر یک را از عطا دادن. دادن هر یک را بهره و بخش
ضدّ ها، کلماتی که بر دو معنی متضاد دلالت دارند مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا، جمع واژۀ ضدّ
ضِدّ ها، کلماتی که بر دو معنی متضاد دلالت دارند مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا، جمعِ واژۀ ضِدّ
آشکارکردن، پیداکردن، آفریدن، دندان نو بر آوردن آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را
آشکارکردن، پیداکردن، آفریدن، دندان نو بر آوردن آغاز کردن آغازیدن ابتدا کردن شروع کردن سر کردن سر گرفتن ابتداء، کارنو و نخستین آوردن نو آفریدن، آشکار کردن پیدا کردن چیزی را